متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

عايشه گفت: به پدرم گفتم: من مـى بينم كه نظرت به صورت على(عليه السلام)طولانى است. در پاسخ گفت: دخترم! از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه مى فرمود: «نظر به چهره على(عليه السلام) عبادت است[269]

انس بن مالك گفت: فردى يهودى در زمان خلافت ابوبكر وارد مدينه شد و سراغ خليفه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را گرفت. او را به نزد ابوبكر آوردند. يهودى گفت: تو خليفه رسول خدايى؟ ابوبكر گفت: بلى; آيا نمى بينى كه در مقام و محراب او هستم؟ يهودى گفت: اگر چنين است به سؤالات من پاسخ بده. ابوبكر گفت: از آنچه براى تو ظاهر شده سؤال كن. گفت: مرا از چيزى كه براى خدا نيست و از چيزى كه نزد خدا نيست و از چيزى كه خدا نمى داند خبر ده. ابوبكر گفت: «اين سؤالهايى است كه زنادقه مى كنند.» در اين هنگام، عده اى از مسلمانان تصميم به قتل يهودى گرفتند و از آن كسانى كه در آنجا حضور داشتند، ابن عباس ـ رضى اللّه عنهـ بود كه به آن گروه نهيب زد و گفت: اى ابابكر! نسبت به اين مرد با انصاف باشيد. ابوبكر گفت: شنيدى كه چه گفت؟

ابن عباس گفت: اگر قادرى پاسخ او را بده و الاّ رهايش كن هر جا كه بخواهد برود. ابوبكر دستور داد مردى يهودى را خارج كردند، در حالى كه مى گفت: خدا لعنت كند گروهى را كه در غير جايگاهشان نشسته اند; اراده كشتن نفسى را بدون علم مى كنند; قتل نفسى كه خدا به غير علم حرام كرده است. و نيز مى گفت: اى مردم! اسلام رفت، تا آن جا كه قادر به پاسخگويى يك مسأله نيستيد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) كجاست؟ خليفه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) كجاست؟ ابن عباس به دنبالش رفت و به او گفت: واى بر تو، به منزل اميرالمؤمنين ـ رضى اللّه عنهـ كه محل نزول علم نبوت است برو. در اين هنگام، ابوبكر و مسلمانان در طلب آن يهودى خارج شدند و او را در ميانه راه يافتند و به محضر اميرالمؤمنين ـ رضى الله عنهـ آوردند و اجازه گرفته و بر آن حضرت وارد شدند. گروهى از مردم هم ازدحام كرده بودند كه برخى مى خنديدند و برخى هم مى گريستند. ابوبكر گفت: اى اباالحسن. اين يهودى پيرامون مسائل زنادقه و بى دينها از من سؤال كرد. امام ـ رضى الله عنهـ فرمود: اى يهودى! چه مى گويى؟ يهودى گفت: آيا سؤال كنم از شما آنچه را كه اين قوم نسبت به من اراده داشتند؟ فرمود: نسبت به تو چه اراده اى داشتند؟ گفت: خواستند خون مرا بريزند. حضرت فرمود: اين را واگذار و از آنچه مى خواهى سؤال كن. پس گفت: سؤال مرا جز پيامبر يا وصى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)نمى داند. حضرت فرمود: از آنچه مى خواهى سؤال كن. يهودى گفت: آيا به من خبر مى دهى از آنچه براى خدانيست و نزد خدانيست و ازآنچه خدانمى داند؟ على(عليه السلام)به او فرمود: اى برادر يهودى! با شرط پاسخ تو را مى دهم.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی