متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

امام به او نگاه كرد و بى اختيار اشكش سرازير شد و فرمود: «پروردگارا، تو شاهد باش بر اين مردم كه نوجوانى به مبارزه ايشان رفت كه از نظر خِلقت و خوى و گفتار شبيه ترين مردم به رسول تو بود و رسم ما اين بود كه هر وقت اشتياق به ديدار پيامبرت پيدا مى كرديم به روى او نگاه مى كرديم. خدايا، بركت هاى زمين را از ايشان ]دشمنان[ دريغ دار و آنها را به سختى پراكنده ساز و ميان آنان جدايى انداز كه هر يك به راهى رود، و واليان ]حاكمان[ را از ايشان راضى نگردان; زيرا ما را دعوت كردند كه ياريمان كنند، ولى به جاى يارى، بر ما تاختند و به جنگ با ما پرداختند.»

سپس امام اجازه داد تا على اكبر به ميدان برود. على اكبر با شجاعت و قدرت شمشير مى زد. حدود صد و بيست نفر از دشمنان را هلاك كرد. لشكريان عمربن سعد كه از اين وضع ناراحت بودند، اعتراضشان بلند شد و همه مايل بودند تا هر چه زودتر على اكبر كشته شود.

على اكبر تشنه بود و زخم هاى فراوانى در بدن داشت. نزد امام برگشت تا شايد تشنگى اش برطرف شود، اما در آنجا يك قطره آب هم نبود. على اكبر گفت: «پدرجان تشنگى مرا كُشت...» امام فرمود: «... چقدر نزديك است تا به ديدار جدّت محمد ـ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ـ نائل گردى و او از آن جام پُربهره و جاويدانش شربتى به تو بنوشاند كه پس از آن هرگز تشنه نشوى».

على اكبر به ميدان برگشت. گروهى از لشكريان دشمن او را محاصره كردند. او با شجاعت و سرسختى به آنها حمله مى كرد، تا اينكه تعداد كشته هاى دشمن به دويست نفر رسيد. در اين حال «حَكيم بن مُنْقِذ عَبْدى» با نيزه بر پشت سر او زد و بقيه لشكر ـ كه على اكبر را محاصره كرده بودند ـ با شمشيرهاى خود بر بدن او ضربه زدند و پاره پاره اش كردند.

على اكبر بر زمين افتاد و فرياد زد: «سلام بر تو اى ابا عبدالله، اين جدّ من، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه از جام پُربهره خود مرا سيراب كرد، كه ديگر هيچ وقت تشنه نخواهم شد. پيامبر مى فرمايد: اى حسين، بشتاب بشتاب، كه تو هم جامى ذخيره دارى و بيا تا همين ساعت آن را بنوشى.»

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی