متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

ياران امام با تمام توان خود يك به يك مى جنگيدند و با حمله هاى شديد دشمن به شهادت مى رسيدند. ياران امام كه دست از دنيا شسته بودند و براى يارى دين خدا نبرد مى كردند، تا آخرين نفس شمشير مى زدند و تا جايى كه مى توانستند دشمنان را روانه دوزخ مى كردند. جنگ، جنگى نابرابر بود اما ايمانِ ياران امام باعث مى شد تا هركدام به تنهايى بر چندين نفر از دشمنان پيروز شوند.

آخرين نماز

جنگ ادامه داشت و خورشيد. بر زمين كربلا آتش مى ريخت. عده اى از ياران امام به شهادت رسيده بودند. ظهر عاشورا بود و وقت نماز رسيده بود. امام به يارانش فرمود: «از اينها ]دشمنان[ بخواهيد دست از جنگ بردارند تا ما نماز بخوانيم.»

درخواست امام به اطلاع دشمن رسيد. حصين بن تَميم از لشكر عمربن سعد فرياد زد: «نماز شما قبول نيست!» در اين حال حبيب بن مظاهر به او گفت: «تو خيال مى كنى نماز خواندنِ پسر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)قبول نيست ولى نماز تو قبول است، اى الاغ؟!»

دقايقى بعد «حبيب بن مَظاهر» و «حربن يزيد رياحى» به شهادت رسيدند. سپس امام با بقيه يارانش به نماز ايستادند. دشمن مهلت نمى داد و باران تير بر سر امام و يارانش مى ريخت. «زُهَيْرِبن قَيْن» و «سَعيدبن عبدالله حَنَفى» جلو امام قرار گرفتند و از آن حضرت دفاع كردند. آن دو يار با وفا خود را سپر امام كردند تا امام و يارانش نماز بخوانند.

نماز جماعت به پايان رسيد و روح از بدنِ آن دو يار فداكار پرواز كرد. اين آخرين نماز امام حسين و يارانش بود. صداى طبل و شيپور سپاه دشمن صحراى كربلا را پر كرده بود.

اولين شهيد اهل بيت در كربلا

وقتى كه بيشتر ياران امام به شهادت رسيدند، «بنى هاشم» دور هم جمع شدند و با يكديگر وداع كردند. در اين موقع «على اكبر»، فرزند امام حسين(عليه السلام) پيش پدر آمد و اجازه گرفت تا به ميدان برود.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی