متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

در سفره كوچكشان كاسه اى شير و چند تكّه نان و مقدارى خرما بود. تكّه هاى نان را در كاسه شير مى زدند و با شتاب مى خوردند; از ظاهرشان پيدا بود ساربانانى هستند كه شترهايشان را به تاجران و مسافران كرايه مى دهند و مسافران و بارهاى آنها را از شهرى به شهر ديگر مى برند. يكى از آنها در حالى كه دانه اى خرما در دهانش مى گذاشت رو به ديگران كرد و گفت: «دو روز ديگر حركت مى كنيم!» و ديگرى دنباله حرفش را گرفت و گفت: «باز هم سفر، فكر مى كنم تمام عمرمان بايد در سفر بگذرد.»

نفر سوّم كاسه شير را برداشت و مقدارى نوشيد. بعد كاسه را به بغل دستى اش داد و گفت: «چاره اى نيست. شغل ما همين است و ناچاريم هميشه در بيابان و كوه و درّه سفر كنيم!»

مرد چهارم كاسه شير را در سفره گذاشت و با دست، دهانش را پاك كرد و گفت: «با اينكه از اينجا تا شام دو ماه طول مى كشد، امّا من خوشحالم كه همه با هم هستيم و تمام شترهايمان را كرايه داده ايم».

مرد اوّل كه چند لحظه ساكت شده بود، دوباره به حرف آمد و گفت: «به راستى كه ابوطالب ـ رئيس بنى هاشم ـ مرد بزرگوار و كريمى است. او درباره مبلغ كرايه هيچ اعتراضى نكرد. در صورتى كه تاجران ديگر هميشه با ما چانه مى زدند و مبلغى را از كرايه كم مى كردند. ما هم ناچار بوديم به هر بهايى كه آنها مى گويند شترها را كرايه بدهيم. ديروز وقتى با ابوطالب صحبت مى كردم چه حالى داشتم! چه مرد نجيب و بزرگوارى است».

مردى كه در حال جمع كردن سفره بود گفت: «بى جهت نيست كه مردم مكّه اينقدر به او احترام مى گذارند.

يكى از آنها گفت: «شنيده ام كه قرار است پسر برادرش را هم در اين سفر با خود بياورد!»

ـ برادرزاده اش را!؟

ـ آرى، او دوازده سال دارد. مى گويند يتيم است. امّا هوش و استعداد فوق العاده اى دارد. مانند مردان رفتار مى كند و كلامش چنان دلنشين است كه هر شنونده اى را مَجذوب خود مى كند!

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی