بُگذرد اين روزگار تلخ تر از زهر *** بار دگر روزگار چون شكر آيد
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند *** بر اثر صبر نوبت ظفر آيد
* سوّم : آنكه تأمّل كند كه بى صبرى و جَزَعْ چه فايده مى بخشد؟! هر چه مقدّر است مى رسد و بى تابى سودى ندارد، و قابل تغيير نَبوَد هر چه تعيين كرده اند، بلكه جَزَعْ ثواب آدمى را ضايع و وقار او را ساقط مى گرداند.
* چهارم : آنكه ملاحظه كند احوال كسانى را كه به بلاهاى عظيم تر از بلاهاى او گرفتار شده اند.
* پنجم : آنكه بداند ابتلاء و مصيبت، دليل فضل و سعادت او است چه آنكه:
هر كه در اين بزم مقرّب تر است *** جام بلا بيشترش مى دهند
* ششم : آنكه آدمى را به واسطه رياضت مصائب، «تكميل» حاصل مى شود.
* هفتم : آنكه متذكّر شود كه اين مصيبت از نزد حق تعالى است كه دوست ترين هر چيزى است نسبت به او و به جز صلاح و خير او را نمى خواهد.
* هشتم : آنكه تتبّع كند در احوال مقرّبين، و ابتلاء و صبر آنها را ملاحظه كند تا آنكه رغبت صبر و استعداد نفس براى او حاصل شود.
و بدان كه: مراد از صبر همان است كه در ابتدا ذكر شد، امّا سوختن دل و جارى شدن اشك از مقتضاى بشريّت است، بنده را از حدّ صبر بيرون نمى برد.
نظير اين مطلب كه مريض به فصد و حجامت راضى و خشنود است ولكن از درد و اَلَمْ متأثر مى شود.