- انسان شناسى
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 8
- 9
- 10
- 11
- 12
- 13
- 14
- 15
- 16
- 17
- 18
- 19
- 20
- 21
- 22
- 23
- 24
- 25
- 26
- 27
- 28
- 29
- 30
- 31
- 32
- 33
- 34
- 35
- 36
- 37
- 38
- 39
- 40
- 41
- 42
- 43
- 44
- 45
- 46
- 47
- 48
- 49
- 50
- 51
- 52
- 53
- 54
- 55
- 56
- 57
- 58
- 59
- 60
- 61
- 62
- 63
- 64
- 65
- 66
- 67
- 68
- 69
- 70
- 71
- 72
- 73
- 74
- 75
- 76
- 77
- 78
- 79
- 80
- 81
- 82
- 83
- 84
- 85
- 86
- 87
- 88
- 89
- 90
- 91
- 92
- 93
- 94
- 95
- 96
- 97
- 98
- 99
- 100
- 101
- 102
- 103
- 104
- 105
- 106
- 107
- 108
- 109
- 110
- 111
- 112
- 113
- 114
- 115
- 116
- 117
- 118
- 119
- 120
- 121
- 122
- 123
- 124
- 125
- 126
- 127
- 128
- 129
- 130
- 131
- 132
- 133
- 134
- 135
- 136
- 137
- 138
- 139
- 140
- 141
- 142
- 143
- 144
- 145
- 146
- 147
- 148
- 149
- 150
- 151
- 152
- 153
- 154
- 155
- 156
- 157
- 158
- 159
- 160
- 161
- 162
- 163
- 164
- 165
- 166
- 167
- 168
- 169
- 170
- 171
- 172
- 173
- 174
- 175
- 176
- 177
- 178
- 179
- 180
- 181
- 182
- 183
- 184
- همه صفحات
نياز ذاتى انسان، از نوع نيازهاى غريزى در بعد حيوانى و نيازهاى علمى نيست; زيرا اين گونه نيازها، با ابزار مادّى، وسايل طبيعى و تلاش فكرى، تجربى و عقلى قابل دسترسى است. گرسنه با تهيّه غذاى طبيعى سير مى شود و در شعاع دوست يابى، ابراز عواطف و محبّت مى كند و در پرتو تعقّل، تفّكر و فعّاليّت تجربى به معرفت فلسفى و علمى مى رسد. ليكن با اين همه، باز آنچه ذات انسانى در طلبش هست همچنان باقى است; زيرا خواسته راستين و اصلى انسان، به وصال معبود مطلق رسيدن، در جوار او آرام گرفتن، جاودانه ماندن به جمال و زيبايى حق نگريستن است. در يك كلمه، آرزوى ذاتى انسان، پيوند خوردن به علم، قدرت، محبّت، جمال و حيات مطلق است.
اى انسان! به ذات و نحوه آفرينش انسانى خود بنگر; تو طالب علم، قدرت، حيات، ابتهاج و سرور نامحدود و خواهان تجلّى كمال مطلّق هستى; پس، با دقت بنگر كه در دايره هستى دنيا و آنچه در آن هست به هيچ كدام از اين خواسته ها نمى رسى; زيرا دنيا ظرفى محدود و آنچه از آن به دست مى آورى اندك است. بنابراين، خويشتن خويش از آن آزاد ساز و به جانب هستى مطلق پر بكش. و تو اين آزادى را به دست نمى آورى، مگر اين كه در دايره عبوديّت حق گام نهى; چنان كه آزاد مرد جهان، امير مؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام) فرمود:
«مَنْ قام بشرائط العبوديّةِ أُهلَّ للعتق[195]; آن كسى كه به شرايط بندگى تن دهد، سزاوار آزادى است.»
در بُعد اراده، اختيار و عمل، بنده بودن رهايى از هرگونه قيد غريزى، استعدادى، دنيوى و طبيعى و به خدمت گرفتن آن ها در پيوند خوردن به حيات، جمال، قدرت و حبّ معبود مطلق است.
آيا انسان هاى آزادترى از انبياء عظام، اوصياء آنان و پيروان راستينشان سراغ داريم؟ حضرت ابراهيم(عليه السلام) آزاد از قيود و شرايط نمرودى، بت مى شكند و فرياد مى كند كه «اِنّى وجّهت وَجْهِىَ لِلَّذى فطرالسَّموات والاْرْضَ حنيفاً و ما انا مِنَ المشركين[196];