متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

معلى گفت: «مرا به كشتن تهديد مى كنى؟! به خدا سوگند اگر شيعيان امام صادق زير پاى من باشند پا از روى آنان بر نمى دارم، و اگر مرا بكشى، مرا خوشبخت و خود را بدبخت ساخته اى و داود او را به شهادت رساند».[59]

4. على بن حمزه مى گويد: جوانى از كارمندن حكومت اموى با من دوست بود، از من خواهش كرد از امام صادق(عليه السلام)اجازه بگيرم كه به خدمت امام شرفياب شود; اجازه گرفتم و جوان به خدمت امام آمد و نشست و گفت: «فدايت شوم، من از كارمندان بنى اميه بودم و اموال فراوانى از اين راه بدست آورده ام!»

امام فرمود: «اگر بنى اميه كسانى چون شما را نداشتند، نمى توانستند حق ما را از بين ببرند و اگر مردم به آنها كمك نمى كردند و تنهايشان مى گذاشتند چيزى جز آنچه در دستشان بود نمى يافتند».

جوان گفت: «فدايت گردم! آيا براى من راه نجاتى هست؟»

فرمود: «اگر بگويم انجام مى دهى؟»

گفت: «آرى».

فرمود: «اموالى كه از اين راه به دست آورده اى به صاحبانش برگردان، و آنچه صاحبش را نمى شناسى صدقه بده. اگر اين كار را بكنى من بهشت را براى تو ضمانت مى كنم».

جوان سر بزير افكند، و پس از مدتى سربرداشت و گفت: «فدايت شوم اين كار را خواهم كرد».

جوان با ما به كوفه آمد، و آنچه داشت، حتى لباسهايش را يا به صاحبانش برگرداند يا صدقه داد و چنان تهيدست شد كه ما برايش لباس خريديم و براى معيشتش به او كمك كرديم. چند ماهى نگذشت كه بيمار شد و ما به عيادت او مى رفتيم; يك روز بر او وارد شدم، در حال احتضار بود، چشمانش را گشود و گفت: «به خدا سوگند امام صادق به وعده خود وفا كرد». اين جمله را گفت و از دنيا رفت، او را به خاك سپرديم.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی