نمى بينى كه جهان از آن بلاهاى بزرگ كه مى تواند همه اهل جهان را نابود سازد محفوظ است، و فقط گاهى مردمان را با آفتها و بلاهاى كوچكى مى گزد و مى ترساند تا تأديب شوند و باز به زودى آن بلا را زايل مى سازد، تا وقوع آفت و بلا پندى براى آنان باشد و برطرف كردنش رحمت و نعمتى بر آنان.
بى دينان درباره مصيبت ها و ناخوشايندهايى كه براى مردم رخ مى دهد مى گويند: اگر جهان آفريدگار مهربانى دارد چرا اين گرفتاريها پيدا مى شود؟! گوينده چنين سخنى گمان مى كند كه عيش و زندگى آدمى در جهان بايد از هر رنج و كدورتى صاف و خالى باشد! اگر چنين مى بود، آنقدر شر و فساد و طغيان در مردم پديدار مى شد كه نه به صلاح دنياشان بود و نه به كار آخرتشان مى آمد; چنانكه مى بينى برخى را كه به ناز و نعمت برآمده اند و به امنيت و رفاه و توانگرى پرورش يافته اند، در طغيان و كفران بدانجا مى رسند كه گويى فراموش كرده اند از جنس بشر و مخلوق پروردگارند و فراموش كرده اند كه ممكن است به آنان هم زيانى برسد و يا به گرفتارى و رنجى مبتلا شوند!و به ذهنشان هم خطور نمى كند كه بر ناتوانى ترحم كنند يا از مستمندى دستگيرى نمايند، يا بر مبتلايى رقّت آورند و يا بر بيچاره اى مهربانى نمايند، يا بر بلا ديده اى عاطفه نشان دهند!!
اما اگر رنجى انسانها را بگزد، و سختى مصيبتى يا دردى ايشان را فرا گيرد، بسيارى از آنان كه جاهل و غافلند در مى يابند و از فساد و گناهان بسيار كه مرتكب مى شدند تائب و منزجر مى شوند.
آنانكه اين رنجها و آزارها را در جهان نمى پسندند در واقع به كودكان شبيهند كه از دواهاى تلخ ناگوار بدگويى مى كنند و ممنوع شدن از خوردنى هاى لذيذى كه برايشان زيانمند است موجب خشمشان مى شود و آموختن و تحصيل علوم بر آنان ناگوار است، و دوست دارند كه پيوسته به بازى و بطالت بگذرانند و هر خوردنى و نوشيدنى كه مايل هستند بخورند و بياشامند; و درك نمى كنند كه به بازى و بطالت گذراندن چه زيانهايى براى دين و دنيايشان دارد و غذاهاى لذيذ زيانمند، آنان را به چه بيمارى هايى مبتلا مى سازد، و نمى فهمند كه تحصيل علم و ادب نتايج نيكويى برايشان در پى دارد و خوردن داروهاى تلخ موجب بهبودى آنهاست.
بسا رنجها كه آسودگى ها در پى دارد، و بسا تلخى ها كه شيرينى ها ببار مى آورد...».[56]