يكى نفى كه نفى او موجب ابطال و انكار اوست، و ديگرى تشبيه چرا كه شباهت داشتن از صفات مخلوقات است كه آشكار است، از اجزايى تركيب و تأليف يافته اند، پس از اثبات صانع و خداى متعال ناگزيريم، به خاطر آنكه مخلوقات نيازمند اويند، و همه مصنوعند و صانع آنان غير از خودشان است و مثل آنان نيست، چرا كه مثل ايشان شبيه به ايشان خواهد بود در تركيب و تأليفى كه در آنان آشكار است و نيز شبيه به ايشان خواهد بود در اين كه قبلا نبودند و بعداً به وجود آمدند، و از خُردى به بزرگى و از سياهى به سپيدى و از نيرومندى به ناتوانى منتقل مى شوند، و در احوال ديگرى كه در مخلوقات موجود است و حاجتى نيست ما آن را بيشتر بيان كنيم.
ـ وقتى خدا را اثبات كنى در واقع براى او حد قائل شده اى!
ـ نه هرگز براى او حدى قائل نشده ام، بلكه فقط بودن او را اثبات مى كنم و بين نفى و اثبات هيچ مرتبه اى نيست.
ـ آيا او هستى دارد؟
ـ آرى، هيچ چيز جز به هستى كه دارد اثبات نمى شود.
ـ آيا او كيفيت و چگونگى هم دارد؟
ـ نه; زيرا كيفيت و چگونگى از جهت صفت است. و به واسطه احاطه بر چيزى مى توان كيفيت و چگونگى او را بيان كرد; ولى در اثبات خداى متعال بايد از دو جهت تعطيل; (نفى كردن و هيچ انگاشتن او) و تشبيه; (او را چون ديگر اشياء پنداشتن) بيرون رفت; زيرا هر كس او را نفى كند انكار او كرده و پروردگارى او را كنار گذاشته و بر بطلان او قائل شده است، و هر كس او را تشبيه به غير او نمايد، او را به صفت مخلوقات و مصنوعات كه سزاوار پروردگارى و خدايى نيستند اثبات كرده است; پس بايد گفت براى او كيفيتى است كه جز او سزاوار آن نيست، و غير او در آن شركت ندارد و هيچ كس بر آن احاطه اى ندارد و هيچ كس جز او نمى داند كه چگونه است.