متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

* يك بار غريبى خدمت امام رسيد و سلام كرد و گفت: «من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم، از حج بازگشته ام و خرجى راه تمام كرده ام، اگر مايليد مبلغى به من مرحمت كنيد تا خود را به وطنم برسانم، و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد، زيرا من در شهر خويش فقير نيستم و اينك در سفر نيازمند مانده ام».

امام برخاست، به اطاقى ديگر رفت و دويست دينار آورد و از بالاى در، دست خويش را به سمت آن مرد دراز كرد، و آن شخص را صدا زد و فرمود: «اين دويست دينار را بگير و توشه راه كن، و به آن تبرّك بجوى، و لازم نيست كه از جانب من معادل آن صدقه بدهى».

آن شخص دينارها را گرفت و رفت. امام از آن اطاق به جاى اول بازگشت، از ايشان پرسيدند: «چرا چنين كرديد كه شما را هنگام گرفتن دينارها نبيند؟»

فرمود: «تا شرمندگى نياز و سؤال را در او نبينم...».[14]

امامان معصوم و گرامى ما در تربيت پيروان و راهنمايى ايشان تنها به گفتار اكتفا نمى كردند، و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ويژه اى مبذول مى داشتند، و در مسير زندگى اشتباهاتشان را گوشزد مى فرمودند; تا هم آنان از بيراهه به راه آيند، و هم ديگران و آيندگان بياموزند.

* سليمان جعفرى از ياران امام رضا(عليه السلام) مى گويد: براى برخى كارها خدمت امام بودم، چون كارم انجام شد خواستم مرخص شوم، امام فرمود: «امشب نزد ما بمان».

همراه امام به خانه او رفتم. هنگام غروب بود، غلامان حضرت مشغول بنايى بودند. امام در ميان آنها غريبه اى ديد، پرسيد: «اين كيست؟»

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی