بامداد ديگر امام به مجلس آنان آمد. راس الجالوت عالم يهودى گفت: «ما از تو به جز از تورات و انجيل و زبور داود و صحف ابراهيم و موسى نمى پذيريم».[54]
آن حضرت قبول كرد، و با آنان به تورات و انجيل و زبور براى اثبات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به تفصيل استدلال فرمود; آن گرامى را تصديق كردند و نيز با ديگران بحث كرد و چون همه خاموش ماندند فرمود: «اى گروه اگر در ميان شما كسى مخالف است و پرسشى دارد بى شرم و بيم بگويد».
عمران صابى كه در بحث و علم كلام بى نظير بود گفت: «اى دانشمند! اگر اين نبود كه خود به پرسيدن دعوت كردى پرسشى نمى كردم، زيرا من به كوفه و بصره و شام و جزيره رفتم و با متكلمان آن سرزمين ها سخن گفتم، كسى را نيافتم كه وحدانيت خداى را بر من ثابت كند...».
امام(عليه السلام) به تفصيل برهان اثبات خداى واحد را براى او بيان فرمود،[55] عمران قانع شد و گفت: «سرور من، دريافتم و گواهى مى دهم كه خدا چنان است كه شما فرمودى، و محمد بنده اوست كه براى هدايت و با دينى درست برانگيخته شده، آنگاه به قبله رو كرد و به سجده افتاد و اسلام آورد».
متكلمان چون سخن عمران صابى را شنيدند ديگر چيزى نپرسيدند و در پايان روز مأمون برخاست و با امام(عليه السلام) به درون خانه رفتند، و مردم پراكنده شدند.[56]