نوفلى مى گويد: مأمون عباسى به فضل بن سهل فرمان داد سران مذاهب گوناگون همچون; جاثليق و رأس الجالوت و بزرگان صائبين و هربذاكبر و پيروان زرتشت، و نسطاس رومى و متكلمان[53] را جمع كند، فضل ايشان را گرد آورد.
مأمون به وسيله ياسر، متصدى امور امام رضا(عليه السلام)، از امام تقاضا كرد در صورت تمايل با سران مذاهب سخن بگويد، و امام پاسخ داد فردا خواهم آمد. چون ياسر بازگشت امام به من فرمود: «اى نوفلى! تو عراقى هستى و عراقى هوشيار است; از اين كه مأمون مشركان وصاحبان عقائد را گرد آورده است چه مى فهمى؟»
گفتم: «فدايت شوم، مى خواهد شما را بيازمايد و ميزان دانشتان را بشناسد».
فرمود: «آيا مى ترسى آنان دليل مرا باطل سازند؟»
گفتم: «نه به خدا سوگند، هرگز چنين بيمى ندارم، و اميدوارم خدا تو را بر آنان پيروز گرداند».
فرمود: «اى نوفلى! دوست دارى بدانى مأمون چه وقت پشيمان مى شود؟»
گفتم: «آرى».
فرمود: «آنگاه كه من بر اهل تورات با توراتشان، و بر اهل انجيل با انجيلشان، و بر اهل زبور با زبورشان، و بر صائبين با زبان عبرى خودشان، بر هربذان با زبان پارسيشان، و بر روميان با زبان خودشان، و بر اصحاب مقالات با لغتشان استدلال كنم، آنگاه كه هر دسته اى را محكوم كردم و دليلشان را باطل ساختم، و دست از عقيده و گفتار خود كشيدند و به گفتار من گرائيدند، مأمون در مى يابد مسندى كه بر آن تكيه كرده است حق او نيست و در اين هنگام مأمون پشيمان مى گردد و بعد امام فرمود: «وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ...»