متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

اقامه نماز عيد

در يكى از اعياد اسلامى مانند عيد فطر يا عيد قربان، مأمون براى امام پيام فرستاد كه امامت نماز عيد را بپذيرد و نماز را برگزار فرمايد. امام پاسخ داد: «تو شرايطى كه ميان من و توست مى دانى، مرا از اقامه نماز معذوردار».

مأمون گفت: «منظورم از اين كار آنست كه مردم مطمئن شوند و نيز فضيلت تو را بشناسند!»

فرستاده چند بار ميان مأمون و امام رفت و آمد كرد، و چون مأمون بسيار اصرار ورزيد، امام پاسخ داد: «بيشتر دوست دارم مرا از اين كار معاف دارى، ولى اگر نمى پذيرى و ناچار بايد اين كار را انجام دهم، من براى اقامه نماز عيد مانند رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرمؤمنان على(عليه السلام) بيرون خواهم آمد».

مأمون پذيرفت و گفت: «هر طور مايل هستيد بيرون بياييد». و دستور داد فرماندهان و درباريان و عموم مردم بامداد عيد جلوى خانه امام حاضر شوند.

بامداد عيد پيش از طلوع آفتاب كوچه ها و راه ها از مردم مشتاق پر شد و حتى زنان و كودكان هم آمده بودند و بيرون آمدن امام را انتظار مى بردند. فرماندهان به همراه سپاهيان، سوار بر مركب هاى خود جلوى منزل امام ايستاده بودند.

آفتاب سر زد، امام غسل كرد و لباس پوشيد و عمامه اى سپيد كه از پنبه بافته شده بود بر سر نهاد، و يك سر عمامه را بر سينه و سر ديگر را از پشت بر كتف افكند; خود را معطر ساخت و عصا در دست گرفت، و به همراهان خويش فرمود: «آنچه انجام مى دهم انجام دهيد».

آنگاه پاى برهنه در حالى كه شلوار و نيز دامن لباس را تا نيمه ساق پا بالا آورده بود، به راه افتاد. پس از چند گام سر به سوى آسمان بلند كرد و تكبير گفت، همراهانش به تكبير او تكبير گفتند... امام به در سراى رسيد و ايستاد.

فرماندهان و سپاهيان چون امام را چنان ديدند از مركب ها بر زمين جستند و پاپوشها از پاى درآوردند و پابرهنه بر خاك ايستادند.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی