«زياد» زير بار نرفت و گفت: «در پى او خواهم بود، گرچه بين پوست و گوشت تو باشد...»
امام، عين پاسخنامه «زياد» را براى معاويه فرستاد.
معاويه «زياد» را سرزنش كرد و گفت: «مزاحم ياران او مشو، من در اين كار به تو ولايتى نداده ام».[53]
بازگشت به مدينه
معاويه، از هر سو و به هر گونه، در صدد آزار امام حسن(عليه السلام) بر مى آمد; او و يارانش را شديداً زير نظر مى گرفت و در تنگنا مى گذاشت; به حضرت على(عليه السلام) و دودمان او توهين مى كرد و گاه بى شرمى را به پايه اى مى رساند كه حتى در مجلسى كه امام حسن(عليه السلام)حضور مى داشت، حضرت على(عليه السلام) را به بدگويى مى گرفت[54]; اگر چه امام بلافاصله پاسخ دندان شكن مى داد و او را ادب مى كرد، اما ماندن در كوفه، برايشان شكنجه بار شده بود; پس به مدينه بازگشتند. اما، اين سفر نيز گشايشى در وضع موجود، ايجاد نكرد; چرا كه يكى از پليدترين كارگزاران معاويه به نام مروان، حاكم آنجا بود; كسى كه پيامبر درباره او فرموده بود: «هُوَ الْوَزَغُ ابْنُ الْوَزَغِ، الْمَلْعُونُ ابْنُ الْمَلْعُونِ»[55] و او، روزگار را بر امام و يارانش بسيار تنگ مى گرفت تا آنجا كه حتى رفت و آمد ياران آن گرامى به خانه اش، دشواربود و لذا با آنكه ده سال در مدينه بودند، ياران كمتر توانستند از منبع علم و دانش آن عزيز بهره برند، به همين جهت روايات منقول از آن امام، اندك است.
مروان، سعى داشت، در حضور امام نسبت به حضرت على(عليه السلام)بدگويى كند; گاهى هم برخى را واداشت كه بخود امام حسن(عليه السلام)توهين كنند.[56]