يوسف(عليه السلام)خود را در چه مقام و شخصيّتى مى ديد و چه نگاهى به خواهش جنسى و لذّت شهوانى داشت، جايگاه خود را در نزد خدا چگونه ملاحظه مى كرد، كه زندان را بر راحت طلبى در كاخ عزيز مصر و رنج و دردِ ماندن در زندان را برلذّت جنسى برگزيد، براى اين كه از جاهلين (بى خردان و بى اعتنايان به حكم خداى جهان) نباشد؟!
بنابراصل نظر استقلالى به غريزه جنسى و بُعد جسمانى، حضرت يوسف(عليه السلام)بايد بهره جنسى را بپذيرد، و يك لحظه رنج را تحمّل نكند، و دراين صورت است كه بايد به خواست غريزه و كسى كه لذّت جنسى را از او طلب مى كند، پاسخ مثبت دهد; امّا بنابر اصل سنجش و مقايسه، ديدگاه عقلانى به شخصيّت انسانى خود دارد; و نمى تواند آن را با چيزى كه جنبه ابزارى دارد و بهره آن لحظه اى است، معاوضه كند; زيرا كه از طريق واضح (راه راست) خارج شده و حقيقت خويش را در غير جايگاه آن نشانده است، و چنين عملى عين جهل است. و او دوست ندارد از جاهلين باشد. جاهل واقعى آن كسى است كه غير واقع را به جاى واقع مى نشاند.
تمايلات نفسانى را برخواسته هاى انسانى ترجيح دادن و مقام انسانى را به خاطر خواهش حيوانى قربانى كردن جز جهل چيز ديگرى نيست[23]،امّا مكر كنندگان آن را در لفّافه اصطلاحهاى زيبا، هنر زيبا، و... مى پوشانند، تا احساسگرايان و خيالبافان را بفريبند و به هرج و مرج جنسى بكشانند تا هر گونه نداى ذات وجود خويش را (كه به پيوند با حقّ فرا مى خواند) نشنوند.
امّا در وجود يوسف (عليه السلام) عقل و ايمان حكم مى راند، او آنجايى را دوست مى دارد كه بتواند با ارزشترين گوهر (هستى انسانى) را از مكر، حيله، فريب راهزنان عزّت، شرف و شخصيّت انسانى حفظ كند. هر چند در سخت ترين شرايط اقليمى، اقتصادى و جسمى باشد. و چون براساس اصل سنجش و مقايسه آن را دوست مى دارد، عقده روانى، افسردگى، ترس و اضطراب و بدنبال آنها رفتار ناهنجار پيدا نمى كند.