- فضايل اهل بيت (عليهم السلام) از منابع اهل سنت
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 8
- 9
- 10
- 11
- 12
- 13
- 14
- 15
- 16
- 17
- 18
- 19
- 20
- 21
- 22
- 23
- 24
- 25
- 26
- 27
- 28
- 29
- 30
- 31
- 32
- 33
- 34
- 35
- 36
- 37
- 38
- 39
- 40
- 41
- 42
- 43
- 44
- 45
- 46
- 47
- 48
- 49
- 50
- 51
- 52
- 53
- 54
- 55
- 56
- 57
- 58
- 59
- 60
- 61
- 62
- 63
- 64
- 65
- 66
- 67
- 68
- 69
- 70
- 71
- 72
- 73
- 74
- 75
- 76
- 77
- 78
- 79
- 80
- 81
- 82
- 83
- 84
- 85
- 86
- 87
- 88
- 89
- 90
- 91
- 92
- 93
- 94
- 95
- 96
- 97
- 98
- 99
- 100
- 101
- 102
- 103
- 104
- 105
- 106
- 107
- 108
- 109
- 110
- 111
- 112
- 113
- 114
- 115
- 116
- 117
- 118
- 119
- 120
- 121
- 122
- 123
- همه صفحات
حسن بن سعد از پدرش روايت مى كند كه در زمان خلافت عثمان، در بين اسيران، زن و شوهرى به نام (يحنس و صفيه) بودند. مردى از اسرا با صفيه زنا كرد و از صفيه پسرى به دنيا آمد. پس، مرد زانى ادعا كرد كه پس از زنا و مال اوست و يخس شوهر صفيه گفت: پسر مال من است. پس، مرافعه را به نزد عثمان آوردند و عثمان آن دو را به نزد على بن ابى طالب(عليه السلام) فرستاد تا بين آنها حكم كند. پس على(عليه السلام)فرمود: حكم مى كنم بين اين دو به حكم رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): فرزند مال فراش است; يعنى، مال كسى است كه رختخواب مال اوست (فرزند ما يحنس است) و به هر يك از زانى و زانيه -چون غلام و كنيز بودند- پنجاه تازيانه زد (نصب حد آزاد)[293].
گواهى معاويه
مردى، مسأله اى از معاويه سؤال كرد، معاويه گفت: اين سؤال را از على بكن، او از من داناتر است. آن مرد گفت: مى خواهم جواب را از تو بشنوم. معاويه گفت: «واى برتو، آيا دوست ندارى مردى را كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)علم كثيرى به او ياد داده است و بزرگان از صحابه نيز به اين مطلب اعتراف دارند، و عمر در رفع هر مشكلى كه 8دچارش مى شد، به على(عليه السلام) مراجعه مى كرد. روزى مردى از عمر سؤال كرد. گفت: على در اين جاست. آن مرد گفت: مى خواهم كه پاسخ را از تو... بشنوم. جواب داد: بلند شو، خداوند به پاهاى تو قوّتى ندهد. و اسمش را از ديوان و دفتر محو كرد[294].»
ابن حازم گفت: مردى به نزد معاويه آمد و از مسأله اى سؤال كرد. معاويه گفت: پاسخ اين سؤال را از على بن ابى طالب طلب كن; او داناتر است. آن مرد گفت: ...پاسخ تو براى من دوستدارتر از جواب على است. معاويه گفت: بد گفتى; همانا تو نفرت دارى از مردى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) علم كثيرى به او ياد داده است و از مردى كه رسول خدا خطاب به او فرمود: «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى; جز اين كه بعد از من پيامبرى نيست.» و عمر وقتى مشكلى داشت جواب را از على مى گرفت[295].
گواهى عمر بن عبدالعزيز
حسن بن صالح گفت: در نزد عمر بن عبدالعزيز راجع به افراد زاهد گفتگويى انجام گرفت. برخى گفتند: فلان; و برخى ديگر كس ديگرى را به عنوان زاهد يا بهترين زاهد معرفى كردند. عمربن عبدالعزيز گفت: «زاهدترين مردم، در دنيا على بن ابى طالب بود[296].»