متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

براى رفع اين مشكل نزد عمر رفتند. عمر رو به مرد كرد و گفت: آيا گواه و شاهدى دارى؟ گفت: آرى; خود اين زن گواه است. عمر زن را ضامن دانسته گفت: تو ضامن هستى. پس، آن زن تقاضا كرد كه عصر شكايت و مرافعه آن دو را به اميرالمؤمنين(عليه السلام)برساند. عمر مطلب را به على(عليه السلام) ارجاع داد. آن زن داستان را براى آن حضرت نقل كرد. پس حضرت فرمود: «اى مرد! آيا تو به اين مطلب اقرار دارى كه اين مال تسليم هيچ كدام شما نبايد شود; مگر اين كه با هم باشيد؟» گفت: بلى، يا اميرالمؤمنين، اقرار مى كنم. حضرت فرمود: مال تو در نزد ما مى باشد، رفيقت را احضار كن و مال را بگير.»

پس آن مرد حيله گر و حقه باز مچش باز شد و به ترس افتاد. خبر اين قضاوت به عمر رسيد، پس گفت: «خداى متعال بعد از على بن ابى طالب(عليه السلام) مرا باقى نگذارد[278]

عمر گفت: «بارخدايا! سختى و مشكلى را بر من فرود نياور مگر اين كه ابوالحسن(عليه السلام) در كنار من باشد[279]

عمر بن خطاب به نقل از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) گفت: «اگر دريا مداد شود و درختها قلم شوند و تمام انسانها نويسنده باشند و جن حسابگر باشد، نخواهند توانست فضائل تو را ]اى ابا الحسن على(عليه السلام)[ بشمارند[280]

دو نفر بيابانى براى حل خصومت نـزد عمـر آمدند. پس به علـى(عليه السلام)گفت: بين اين دو قضاوت فرما. اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام) بين آن دو مرد حكم كرد. يكى از آن دو (با لحنى تحقير آميز) گفت: اين بين ما قضاوت مى كند. عمر به طرف او رفت و گريبانش را گرفت و گفت: «واى بر تو، چه مى دانى اين شخص كيست؟ اين مولاى من و مولاى هر مؤمنى است و كسى كه او را به ولايت قبول نكند مؤمن نيست[281]

عميربن بشر النخعى به نقل از عمر گفت: «على داناترين مردم است به آنچه خداوند متعال بر محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) نازل فرموده است[282]»

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی