- فضايل اهل بيت (عليهم السلام) از منابع اهل سنت
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 8
- 9
- 10
- 11
- 12
- 13
- 14
- 15
- 16
- 17
- 18
- 19
- 20
- 21
- 22
- 23
- 24
- 25
- 26
- 27
- 28
- 29
- 30
- 31
- 32
- 33
- 34
- 35
- 36
- 37
- 38
- 39
- 40
- 41
- 42
- 43
- 44
- 45
- 46
- 47
- 48
- 49
- 50
- 51
- 52
- 53
- 54
- 55
- 56
- 57
- 58
- 59
- 60
- 61
- 62
- 63
- 64
- 65
- 66
- 67
- 68
- 69
- 70
- 71
- 72
- 73
- 74
- 75
- 76
- 77
- 78
- 79
- 80
- 81
- 82
- 83
- 84
- 85
- 86
- 87
- 88
- 89
- 90
- 91
- 92
- 93
- 94
- 95
- 96
- 97
- 98
- 99
- 100
- 101
- 102
- 103
- 104
- 105
- 106
- 107
- 108
- 109
- 110
- 111
- 112
- 113
- 114
- 115
- 116
- 117
- 118
- 119
- 120
- 121
- 122
- 123
- همه صفحات
عرض كرد: آن شرط چيست؟ فرمود: با من گفتارى عادلانه بگويى آن هم با اخلاص كه: لا إله إلاّ الله، محمّد رسول اللّه. حضرت در پاسخ فرمود: امّا آنچه گفتى نزد خدا نيست، ظلم است. يهودى گفت: راست گفتى مولاى من ـ اما آنچه براى خدا نيست، همسر و فرزند و شريك است. يهودى گفت: راست گفتى مولاى من ـ امّا آنچه گفتى خدا نمى داند; خدا براى خودش همسر، فرزند، شريك و وزيرى نمى داند. او خود قادر است بر هر چيزى كه مى خواهد و اراده مى كند. در اين وقت، يهودى گفت: دست مباركت را بده. پس گفت: «اشهد أن لا إله إلا اللّه و أنَّ محمداً(صلى الله عليه وآله وسلم) عبده و رسوله» و اين كه تو خليفه برحق او هستى و وصى و وارث علم آن رسولى، خداوند به تو جزاى خير از اسلام بدهد.
انس بن مالك گفت: مردم فرياد (شادى) كشيدند. ابوبكر گفت: اى على، تو بر طرف كننده اندوها و زداينده غم و اندوه هستى.
ابوبكر از نزد حضرت خارج شد و بالاى منبر رفت و گفت: مرا واگذاريد، من بهترين شما نيستم و حال آنكه على(عليه السلام) در ميان شماست [270].
گواهى عمر[271]، حديث منزلت
سويد بن غفلة گفت: عصر، مردى را ديد كه نسبت به على بن ابى طالب(عليه السلام)دشمنى مىورزد. عمر به او گفت: گمان مى برم كه از منافقين باشى. از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)شنيدم كه مى فرمود: «نسبت به على به من، به منزله هارون به موسى(عليه السلام) است; جز اين كه پيامبر بعد از من نيست ]يعنى، او برادرم و وزير و خليفه و وصى من است; فقط پيامبر نيست[[272].
عبدالله بن عباس گفت: گروهى نزد عمر نشسته بودند و درباره آنان كه به اسلام آوردن سبقت گرفته اند، گفتگو مى كردند. شنيدم عمربن خطاب مى گفت: اما در مورد على(عليه السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه فرمود: در او سه ويژگى وجود دارد; اگر يكى از آن سه خصلت در من بود، دوست دار تر بود نزد من از آنچه خورشيد بر آن مى درخشيد. من، ابو عبيده، ابوبكر و گروهى از صحابه در محضر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)بوديم، حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم) با دست بر شانه على(عليه السلام) زد و درباره او فرمود: «اى على! تو اولين مؤمن از حيث ايمان هستى و اولين مسلمان در گرويدن به اسلام مى باشى، و تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسى(عليه السلام) هستى[273].»