- فضايل اهل بيت (عليهم السلام) از منابع اهل سنت
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 8
- 9
- 10
- 11
- 12
- 13
- 14
- 15
- 16
- 17
- 18
- 19
- 20
- 21
- 22
- 23
- 24
- 25
- 26
- 27
- 28
- 29
- 30
- 31
- 32
- 33
- 34
- 35
- 36
- 37
- 38
- 39
- 40
- 41
- 42
- 43
- 44
- 45
- 46
- 47
- 48
- 49
- 50
- 51
- 52
- 53
- 54
- 55
- 56
- 57
- 58
- 59
- 60
- 61
- 62
- 63
- 64
- 65
- 66
- 67
- 68
- 69
- 70
- 71
- 72
- 73
- 74
- 75
- 76
- 77
- 78
- 79
- 80
- 81
- 82
- 83
- 84
- 85
- 86
- 87
- 88
- 89
- 90
- 91
- 92
- 93
- 94
- 95
- 96
- 97
- 98
- 99
- 100
- 101
- 102
- 103
- 104
- 105
- 106
- 107
- 108
- 109
- 110
- 111
- 112
- 113
- 114
- 115
- 116
- 117
- 118
- 119
- 120
- 121
- 122
- 123
- همه صفحات
على (عليه السلام) خليفه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به على(عليه السلام) ]در حالى كه به او اشاره مى كرد ودستش را گرفته بود[ فرمود: «بعد از من، على خليفه من در ميان شماست; پس، بشنويد (آنچه مى گويد) و اطاعت كنيد[161].»
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «على بن ابى طالب(عليه السلام)خليفه خدا و خليفه من است; خليل خدا و خليل من; حجت خدا و حجت من است; باب (رحمت) خدا و باب من است; منتخب خدا و منتخب من است; دوست خدا و دوست من; شمشير خدا و شمشير من است; و هم او برادر، مصاحب و وزير من است. محبّ او محب من; مبغض او مبغض من است; ولى او ولى من و دشمن او دشمن من است; همسرش دختر من است; فرزند او فرزند من و گروه او گروه من است. گفته او گفته من، و امر او امر من است; و هم او آقاى اوصيا و بهترين (فرد از) امت من است[162].»
روايتى از عمربن خطاب
عمربن خطاب گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ]وقتى كه بين اصحاب عقد اخوت بستند [فرمودند: «اين على است كه برادر من در دنيا و آخرت است; خليفه من در خاندان من و وصى من در ميان امّت من است; او وارث علم من و ادا كننده دين من است; دارايى او از من و دارايى من از اوست; سود او سود من و ضرر او ضرر من است. كسى كه او را دوست بدارد، مرا به دوستى گرفته است و كسى كه او را دشمن بدارد، مرا به دشمنى گرفته است[163].»
عبداللّه بن مسعود گفت: در شب جن، رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مرا به دنبال خودش فرا خواند. و من با او راه افتادم و رفتيم تا به نقطه بلند مكّه رسيديم... گفتم: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)! آيا ابابكر را به جانشينى خود بر نمى گزينيد؟ حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم)روى از من گرداند، فهميدم كه موافق نيستند. پس، گفتم: اى رسول خدا! آيا عمر را خليفه خود قرار نمى دهيد؟ آن حضرت(صلى الله عليه وآله وسلم) دوباره از من روى گرداندند، ديدم كه موافق نيستند. سؤال كردم: اى رسول خدا! آيا على(عليه السلام)را به جانشينى بر نمى گزينيد؟ فرمود: «او خليفه من است; به خدايى كه جز او معبودى نيست، اگر با او بيعت كنيد و از وى اطاعت نماييد همه شما را به بهشت وارد مى كند[164].»