متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

 

صله رَحِم

يا پيوند خويشاوندى

 

نوشته: مرتضى صابر خراسانى

با مقدمه حضرت آيت الله سبحانى (دام ظلّه)

 


مقدمه :

افراد يك نوع را، آنگاه كه با هم زندگى مشترك و سرنوشت ساز دارند «جامعه» مى نامند. عاملى كه آنان را به هم پيوند مى دهد، و يك نوع هميارى و همدلى را در ميان آنها پديد مى آورد، يكى دو تا نيست بلكه مختلف و گوناگون است.

گاهى عامل جغرافيايى و وحدت محيط زيست، دو ملت را با داشتن اختلاف در فرهنگ و آداب و رسوم به هم پيوند مى دهد. احياناً وحدت در زبان، آن دو را به صورت ملت واحد در مى آورد، هر چند از نظر زمين و محيط زيست فرسنگها با هم فاصله داشته باشند، و گاهى عامل سومى به نام عنصر خون و يگانگى در ريشه و تبار، وحدت بخش دو گروه مى گردد.

از آنجا كه دو عامل نخست از عوامل بيرونى است و در جان و روان انسان ريشه ندوانيده طبعاً اثر آن كمرنگ خواهد بود و جان و دل آنان را يكى نخواهد ساخت، عامل سوم هر چند عامل درونى است ولى آنگاه كه دو نوع طرز تفكر بر دو همخون حكومت كند، پيوند خويشاوندى از نظر تأثير كمرنگ گرديده و نمى تواند و آن دو را با هم متحد سازد زيرا انسان ايده و عقيده خود را كه زائيده خرد و انديشه او است بسان فرزند، دوست دارد و به هيچ قيمت حاضر به جدايى از آن نيست و براى حفظ آن از عوامل وحدت ساز صرف نظر مى كند.

از اين جهت اسلام از عوامل جامعه ساز، عامل چهارمى را معتبر دانسته و انسانهاى مختلف در رنگ ، پوست ، محيط زيست ، زبان، ريشه و تبار را امت واحد دانسته آنگاه كه از نظر ايده و فكر متحد باشند، چنانكه فرمود:] اِنَّما المُؤمِنوُنَ اِخوَةٌ; بدرستيكه مؤمنين همه برادر يكديگرند [ [1]. و پيوند برادرى، نزديك ترين پيوند ميان دو انسان است. اما طرفينِ آن، در دو رتبه مختلف قرار دارند از اين جهت قرآن براى رساندن وحدت جامعه لفظ اخوة را به كار مى برد.

احترام به اصل چهارم نه به آن معنى است كه ديگر عوامل ناديده گرفته شود و اگر روزى اثر مثبتى بر آن مترتب شد با آن مخالفت شود. روى اين اصل در اسلام اصلى به نام صله رحم مطرح است كه حاكى از يك نوع احترام به عامل سوم مى باشد و اسلام براى آن چهار چوب خاصى معين كرده و در عين دعوت به آن، آن را محور نمى داند.

كتابى كه هم اكنون در پيش روى شما قرار گرفته، نوشته ارزشمندى است پيرامون اين اصل اسلامى كه در آيات و روايات بر آن زياد تكيه شده، به گونه اى كه قطع رحم از گناهان بزرگ شمرده شده است.

اين كتاب كه خامه شيواى دانشمند محترم حجة الاسلام جناب آقاى شيخ مرتضى صابر خراسانى دامت افاضاته تأليف يافته، اميد است در جهان امروز كه گرفتارى زندگى ماشينى مى رود تا اين اصل را به دست فراموشى بسپارد، مايه تَنبُّه و بيدارى گردد و مَودّت و مهر، تفقد و جويايى از ارحام سرمشق همگان قرار گيرد. توفيقات مؤلف را از خداوند بزرگ خواهانيم.

قم، مؤسسه امام صادق عليه السلام

30 تيرماه 76                

جعفر سبحانى               


آغاز

مراعات حقوق اقوام و ذوى الارحام از جمله وظائفى است كه شريعت مقدس اسلام نسبت به آن تأكيد فراوان فرموده و تارك آن را ملعون و مطرود از رحمت خداوند دانسته است.

امروزه در جامعه اسلامىِ ما كمتر توجه مى شود و صله رحم را يكى از امور عرفى دانسته و اهميتى به آن نمى دهد با اينكه صله رحم يكى از واجبات دين و قطع آن يكى از محرمات بلكه از گناهان كبيره شمرده شده است. مرحوم شهيد دستغيب در كتاب گناهان كبيره، قطع رحم را در زمره گناهان كبيره ذكر نموده و يادآور مى شود كه چهار امام معصوم ما كه عبارتند از حضرت امام صادق و حضرت امام كاظم و حضرت امام رضا و حضرت امام جواد(عليهم السلام) به گناه كبير بودنش تصريح كرده اند.[2]

موضوع صله رحم متأسفانه از جمله موضوعاتى است كه كمتر به آن توجه شده و لكن در متون اصلى ما فراوان ديده مى شود كه لازم است ترجمه و در اختيار مردم مسلمان قرار گيرد. با اهميتى كه اين واجب الهى دارد بالأخص كه ترك آن نقض عهد در قرآن شمرده شده و در فرمايش امام سجاد(عليه السلام) آمده كه با قاطع رحم مصاحبت منما كه در سه جاى قرآن آن را ملعون يافتم[3] و در روايت ديگرى در بحارالانوار مجلسى(ره) از رسول گرامى اسلام نقل كرده كه بوى بهشت از دو هزار سال راه استشمام مى شود. ولكن دو طائفه از آن محرومند: يكى عاق والدين و يكى قاطع رحم مى باشد.[4] لذا بر خود لازم دانستم كتابى در اين موضوع بنويسم و اهميت آن را از نظر آيات و روايات يادآور شوم به اميد آنكه جامعه ما به اين وظيفه مهم توجه نموده و حقوق اقوام را مورد توجه قرار دهد.

قرآن كريم نسبت به قاطعين رحم لحن شديد و تندى دارد. تا آنجا كه آنها را ناقضين عهد و خاسر خوانده و آنها را ملعون و مطرود از رحمتش دانسته است. ما ابتدا آيات مباركى كه درباره صله رحم است يادآور مى شويم و سپس روايات وارده از پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمه طاهرين(عليهم السلام) را كه نسبت به صله رحم تشويق و ترغيب دارد يادآور مى شويم و من الله استعين و هو خير معين.


اما آيات شريفه قرآن درباره مراعات حقوق اقوام و ذوى الارحام فراوان است كه بعضى از آنها سفارش به احسان نسبت به اقوام مى نمايد. بعضى بيان عقوبت افرادى است كه تارك حقوق آنها مى باشند و اين وظيفه الهى را انجام نداده اند كه آنها را خداوند متعال در قرآن خاسر و زيانكار خوانده و عده اى را هم ناقضين عهد دانسته و آنها را مشمول لعنت و عقوبت در آخرت دانسته از جمله آيه شريفه 27 از سوره مباركه بقره است كه مى فرمايد: ] وَالَّذينَ يَنْقُضوُنَ عَهْدَاللّهِ مِنْ بَعدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعوُنَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَنْ يوُصَلَ وَ يُفْسِدوُنَ فِى الاَرْضِ اوُلئِكَ هُمُ الْخاسِروُنَ; كسانى كه عهد خدا را پس از محكم بستن، مى شكنند و رشته اى كه آنان را امر به پيوند آن كرده، مى گسلند و در زمين و ميان اهل آن فساد مى كنند، به حقيقت زيانكاران عالم هستند [ . خاسر در قرآن كريم بر كسى كه در آخرت معذّب است اطلاق مى شود و به قرينه دو آيه بعد معلوم مى شود خاسر در قاطع رحم ملعون مى باشد.

و همچنين در سوره رعد آيه 21 مى فرمايد: ] وَالَّذينَ يَصِلوُنَ ما اَمَرَاللّهُ بِهِ اَنْ يوُصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافوُنَ سوُءَ الْحِسابِ; و كسانى كه، آنچه خدا امر به پيوند آن كرده (مانند صله رحم) اطاعت مى كنند و از خدا مى ترسند و از سختى و بدى حساب ترس دارند [ .

و در سوره رعد آيه 25 مى فرمايد: ] وَالَّذينَ يَنْقُضوُنَ عَهْدَاللّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَنْ يوُصَلَ وَ يُفسِدوُنَ فِى الاَرْضِ اوُلئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سوُءُ الدّارِ; آنان كه پس از پيمان بستن (با خدا و رسول) عهد خدا را شكستند و نيز آنچه خدا امر به پيوند آن كرده (مانند صله رحم و...) گسستند و در روى زمين فساد و فتنه برانگيختند اينان را لعن خدا و منزلگاه عذاب دوزخ نصيب است [ .

و در سوره محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) آيه 22 و 23 مى فرمايد: ] فَهَلْ عَسَيْتُمْ اِنْ تَوَلَّيْتُمْ اَنْ تُفْسِدوُا فِى الاَرضِ وَ تُقَطّعوُا اَرْحامَكُم اوُلئِكَ الَّذينَ لَعَنَهُمُ اللّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ; آيا شما منافقان اگر از فرمان خدا و اطاعت قرآن روى بگردانيد يا در زمين فساد و قطع رحم كنيد باز هم اميد (نجات) داريد * همين منافقانند كه خدا آنها را لعن كرده و گوش و چشمشان را كر و كور گردانيد [ .

و همچنين در سوره بقره آيه 83 مى فرمايد: ] وَ اِذْ اَخَذْنا ميثاقَ بَنِى اِسْرآئيلَ لا تَعْبُدوُنَ اِلاَّ اللّه وَ بِالْوالِدَيْنِ اِحساناً وَ ذِى الْقُرْبى: و هنگامى كه گرفتيم از بنى اسرائيل پيمان اينكه نپرستيد مگر خدا را و به پدر و مادر مهربانى كنيد و همچنين به نزديكان و ارحامتان [ . و همچنين در سوره بقره آيه 177 در بيان خوبى ها و اعمال پسنديده فرموده : ]و آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبى ; و دارايى خود را در راه دوستى خدا به خويشاوندان بدهد [ .


رسيدگى مالى يك نوع صله رحم مى باشد. و در سوره نحل آيه 90 ضمن شمردن يك سلسله واجبات و وظائف الهى، عطا نمودن به خويشان را مى شمرد: ] اِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِحْسانِ وَ ايتاءِ ذِى الْقُرْبى ; همانا خداوند فرمان مى دهد به عدالت و نيكوكارى و بخشش به صاحبان قرابت و نزديكان [ .

اين بود مجموعه اى از آيات كريمه قرآن كه نسبت به حقوق خويشان و بستگانش سفارش نموده و نسبت به متخلفين از اين وظيفه شرعى تحذير نموده و آنها را خاسر و در رديف ناقضين عهد خوانده و مستحق عذاب دانسته است.

و اما روايات در زمينه صله رحم و مراعات حقوق اقوام و خويشان فراوان است كه بخشى از آنها رواياتى است كه ثواب و اجر صله كننده را بيان مى نمايد و بخشى عقاب قاطع رحم را و بخشى بيان معناى صله رحم و قطع رحم و اينكه براى صله كننده علاوه بر ثوابهاى أخروى موجب كمى عمر و نقص در اموال مى باشد. قبل از ورود در روايات تبرك مى جويم به كلام عالم ورع، خاتم المحدثين مرحوم حاج شيخ عباس قمى(ره) در كتاب سفينة البحار در ماده رحم كه ايشان فرموده اند: (صله رحم واجب است و مستحب، واجب آن مقدارى است كه اگر ترك شود قطع محسوب مى شود و مستحب بيش از آن است) ولكن در مورد قاطع رحم و اينكه از گناهان كبيره مى باشد رواياتى است كه در قسمت دوم روايات انشاءاللّه يادآور مى شويم. در اينجا روايتى كه از سيّدالسّاجدين(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه در مورد حق ذوى الارحام فرموده[5] يادآور مى شويم به مناسبت نام كتاب كه حقوق اقوام است :

و اما حق خويشاوندى: ابتدا حق مادرت: ] فَحَقُّ اُمَّكَ اَنْ تَعْلَمَ اَنَّها حَمَلَتْكَ حَيْثُ لا يَحمِلُ اَحَدٌ اَحَداً وَ اَطْعَمَتْكَ مِنْ ثَمَرَةِ قَلبِها ما لا يُطعِمُ اَحَدٌ اَحَداً... ; و اما حق مادرت اين است كه بدانى او تو را در درون خود حمل نموده كه احدى، احدى را در آنجا راه ندهد و از ميوه دلش به تو خورانيده كه احدى از آن بديگرى نخورانده... [ .

و اوست كه تو را با گوشش و چشمش و دستش و پايش و مويش و سراپايش و همه اعضايش نگهدارى كرده و بدين فداكارى خرم و شاد و مواظب بوده و هر ناگوارى و دردى را و غمى را تحمّل كرده تا دست قدرت، تو را از او دفع نموده و تو را از او برآورده و تو را بر روى زمين آورده و باز هم خوش بوده است كه تو سير باشى و او گرسنه و تو جامه پوشى و او برهنه باشد، تو را سيراب كند و خود تشنه بماند، تو را به خواب كند. شكمش ظرف وجود تو بوده و دامنش آسايشگاه تو و پستانش مشك آب تو و جانش فداى تو، و به حساب تو گرم و سرد روزگار را چشيده، به اين اندازه قدرش را بدانى و اين را نتوانى جز به يارى خدا.


و اما حق پدرت :

و اما حق پدرت را بايد بدانى كه او بن و ريشه توست و تو شاخه او هستى و بدان كه اگر او نبود تو نبودى، پس هر زمانى در خود چيزى ديدى كه خوشت آمد بدان كه از پدرت دارى و خدا را سپاس گزار و به همان اندازه شكر كن و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه.

و اما حق فرزندت :

بدان كه او از توست و در اين دنيا به تو وابسته است، خوب باشد يا بد، تو مسئولى به سرپرستى او با پرورش خوب و راهنمائى او به پروردگارش و كمك او به اطاعت وى، درباره خودت و درباره خودش; و بر عمل او ثواب برى و در صورت تقصير كيفر شوى. پس درباره او كارى كن كه در دنيا حسن اثر داشته باشد و خود را با آن آراسته كنى و در نزد پروردگارش نسبت به او معذور باشى به سبب سرپرستى خوبى كه از او كرده اى و نتيجه اى كه از او گرفتى و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه.

و اما حق برادرت :

بدان او دست توست كه با آن كار مى كنى و پشت توست كه به او پناه مى برى و عزّت توست كه به او اعتماد دارى و نيروى توست كه با آن يورش برى. مبادا او را ساز و برگ نافرمانى خدا بدانى و نيز وسيله ظلم به حق خدا، و او را درباره خودش يار باش و درباره دشمنش كمك كار و ميان او و شياطين حائل شو و حقِّ اندرز او را به جاى آور و به او رو كن براى رضاى خدا، اگر منقاد پروردگارش شد و به خوبى از او پذيرا گرديد وگرنه خدا نزد تو مقدم باشد و از اويش گراميتر بدار.[6]

و اما روايات باب كه وعده داديم و رواياتى كه در مورد ثواب و اجر صله كننده مى باشد، مقدم مى داريم و در انتخاب عناوين سعى نموديم كه عناوين مطرح شده در كتاب گناهان كبيره شهيد دستغيب بيشتر مورد استفاده قرار گيرد.


ثواب صله رحم

صاحب بحارالانوار از امالى صدوق از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: كسى كه براى صله رحم به جان و مال به طرف رحم خود حركت كند، خداوند اجر يكصد شهيد در نامه اعمالش مى نويسد و به هر قدمى كه برمى دارد چهل هزار حسنه براى اوست و چهل هزار گناه از او محو شده و چهل هزار درجه برايش بلند مى شود و مثل اين است كه يكصد سال بندگى خدا نموده باشد.[7]

چه افرادى رحم محسوب مى شوند

چون در شرع مقدّس معنى خاصى براى رحم ذكر نگرديده پس مراد همان معناى عرفى است كه عبارت از مطلق اقارب و بستگان است به معنى خويشاوندان پدرى و مادرى هر چند به چند واسطه باشد و همچنين خويشاوندى از نظر اولاد.

براى روشن شدن مطلب اين روايت مناسب است. عروة بن يزيد از حضرت امام صادق(عليه السلام)از معنى آيه شريفه سؤال نمود ] وَالَّذينَ يَصِلوُنَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَنْ يوُصَلَ  [حضرت فرمود: «هِىَ قَرابَتَكَ» يعنى رحم، پيوند به تمام خويشاوندان است، محرم باشد يا نامحرم، دور باشد يا نزديك، واسطه بخورد يا نه.[8]

فرقى بين رحم فقير و غنى نبايد گذارد

هر چند عادت اهل دنيا در اين است كه در بين بستگان آنكه صاحب مال و اعتبار باشد او را وابسته نزديك خود مى دانند و اگر فقير و بى اعتبار باشد او را از خود جدا مى دانند، هر چند نزديك هم باشد ولى در شرع مقدس هيچ فرقى در حكم صله و قطع رحم بين اقارب نيست و هر چه نزديكتر باشد و واسطه كمتر بخورد اين حكم شديدتر است. شهيد ثانى عليه الرحمة اين معنى عرفى را كه براى رحم ذكر گرديده به اكثر فقهاء نسبت داده است.

معنى صِلِه چيست؟

هر كارى كه در عرف پيوند را برساند صله است. هر چند آن كار در كوچكى مانند سلام كردن يا نيكو جواب دادن باشد.


در كافى شريف از حضرت صادق(عليه السلام) روايتى نقل نموده كه حضرت مى فرمايد: صله رحم و نيكى به برادران ايمانى حساب را در روز قيامت آسان مى گرداند و از گناه نگه مى دارد. پس به نزديكان خود صله كنيد و به برادران خود نيكى كنيد. هر چند به اندازه سلام كردن و پاسخ دادن باشد.

بيان شهيد ثانى در مراتب صله رحم

اعظم مراتب آن صله به نفس «به جان» است كه در آن اخبار زيادى رسيده است. پس از آن به دفع ضرر است. يعنى اگر ضررى متوجه رحم گردد، آن را دفع نمايد پس از آن رساندن نفع به اوست پس از آن صله نمودن به كسى كه واجب النفقه رحم است مانند زن پدر و زن برادر و كمترين مراتب صله سلام كردن به اوست و كمتر از آن پيغام سلام برايش فرستادن مى باشد و همچنين در نبودش برايش دعا كردن و در حضورش ستايش گفتن است.

واقع شدن قطع رحم عرفى است

چنانچه صله رحم امر عرفى شد قطع رحم هم عبارت از هر امر عرفى است كه در عرف[9] بريدگى از آن فهميده مى شود. مانند سلام نكردن، رو ترش كردن، رو برگرداندن، ترك احترام و ادب نمودن، در سفر جواب نامه ندادن، در حضر ترك ديدار، عيادت نكردن اگر مريض شود يا از سفر بازگردد و نظائر اينها.[10]

قطع رحم نسبت به ارحام مختلف، متفاوت است

شكى نيست كه صدق عرفى قطع و صله رحم به حسب زمان و مكان و مراتب ارحام و خصوصيات آنها فرق مى كند. ممكن است عملى نسبت به رحم نزديك قطع باشد ولى نسبت به رحم دور قطع نباشد يا ممكن است نسبت به رحم شريفى كه داراى مقامى است قطع و نسبت به ديگرى نباشد البته در موارد شك بايد جانب احتياط را مراعات نمود كه مبادا مرتكب گناه كبيره قطع رحم شود.


تكبّر به رحمِ فقير، قطع است

از زشت ترين اقسام قطع رحم آن است كه شخص به واسطه داشتن مال و ثروت و اعتبار دنيوى، اعتنائى به رحم فقير يا بى اعتبار خود نكند و او را رحم خود نداند و بر او تكبر نمايد و اگر رحم غنى و معتبر خود را ببيند احترام كند. اين شخص در حقيقت نسبت به رحم غنى صله رحم نكرده، بلكه به مال و جيفه دنيا اعتنا نموده است، نه به شخص رحم به عنوان رحم زيرا كه از رحم فقير رو برمى گرداند.

حدّ وجوب صله رحم

قدر مسلم از وجوب صله به مقدارى است كه در ترك آن قطع رحم عرفاً صدق نمايد پس هر عملى كه صله رحم بر آن صادق باشد به طورى كه اگر بجا نياورد مى گويند قطع رحم كرده، آن عمل شرعاً واجب است. مثلا هرگاه شخص ثروتمندى رحم فقيرى داشته باشد كه محتاج مخارج ضروريّه مانند نفقه روزانه يا معالجه مرض يا اداء دين شد و از رحم ثروتمند و متمكّن خود مطالبه وجهى براى رفع ضرورت كند، اگر از او مضايقه كرد قطع رحم نموده پس، دادن اين مال به مقدارى كه رفع حاجتش گردد، صله رحم محسوب مى شود و واجب است.

همچنين هر نوع حاجت ضرورى كه داشته باشد و به رحم خود عرضه بدارد او هم از عهده برآيد و طورى است كه اگر اعتنائى نكند در عرف قاطع رحم شمرده مى شود. اين نوع هم صله واجب است. مگر اينكه انجام حاجتش موجب عسر و حرج باشد يا اينكه حاجتش غير مشروع باشد يا اينكه در راه انجام حاجتش در معصيت واقع شود كه در اين مورد هم واجب نخواهد بود مثل اينكه رحم شخص از سفر آمده و اگر از او ديدن نكند در عرف قطع رحم است. ليكن اگر صله كند و به خانه اش رود گرفتار معصيت مى گردد، شكى نيست كه اين قسم صله واجب نيست.

ميزان وصل و قطع رحم عرف است

در هر موردى كه شك دارد آيا اين مقدار از صله واجب است يا نه به عرف رجوع نمايد اگر عرف ترك آن را قطع رحم دانستند واجب خواهد بود و گاه مى شود كه ترك سلام يا ترك كمى احسان يا برنياوردن حاجت مختصرى يا ترك ديدارى در عرف قطع رحم شمرده مى شود.


اگر واجب ادا شد استحباب باقى است

گاهى بعضى از اين امور در برخى از ارحام و در پاره اى مواقع عرفاً قطع رحم نيست پس اگر قطع رحم نبودنش مسلم شد، انجام دادن آن صله اى كه عدم وجوبش معلوم است مستحب خواهد بود و اگر واجب نبودنش مسلم نيست بايد رعايت احتياط را كرد. يعنى حتى الامكان كارى كرد كه يقين داشته باشد كه اين گناه بزرگ از او سرنزده است.

قطعِ قاطع رحم هم حرام است

در صورتى كه بعضى از ارحام نسبت به شخص قطع رحم نموده باشد، نمى توان با او مقابله به مثل كرد. يعنى او هم نمى تواند كارى كند كه در عرف قطع رحم محسوب شود و به عبارت ديگر قطع رحم نسبت به جميع ارحام حرام است. حتى آنهائى كه با او قطع رحم نموده اند. چنانچه در اخبار آمده و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: نيايد قطع رحم كنى هر چند رحم از تو بِبُرَّد.[11]

فرمايش حضرت صادق(عليه السلام) در مورد قاطع رحم

عبدالله بن سنان گفت: به حضرت صادق(عليه السلام) عرض كردم پسر عموئى دارم كه من به او صله مى نمايم و او از من مى بُرد. پس من صله مى كنم او مى برد تا اينكه مى خواهم من هم بدين سبب از او ببرم. حضرت فرمودند: هرگاه صله خود را از او نبرى (ممكن است حياء كند و ديگر از او قطع ننمايد) پس خداوند رحمت خود را به تو و پسر عمويت متصل خواهد فرمود و اگر قطع خود را ادامه داد و تو هم قطع نمودى خداوند رحمت خود را از هر دوى شما قطع مى فرمايد.[12]

نيكى به پاداش بدى

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: با كسى كه به تو خيانت نموده خيانت نكن كه اگر كنى مثل او خيانتكار خواهى بود و نيز از رحمى كه از تو بريده نبر كه اگر بريدى مثل او قطع كننده رحم خواهى بود. و نيز فرمود بهترين اخلاق پسنديده كه آثار دنيوى و أخروى بر آنها مترتب است سه خصلت است: صله نمودن با كسى كه از او قطع نموده، عطا كردن به كسى كه از او دريغ داشته، عفو كردن از كسى كه به او ستم كرده.


كفر هم سبب براى قطع رحم نيست

ظاهر اطلاقات وارده در مقام آن است كه فرقى در حرمت قطع رحم نيست بين اينكه رحم مسلمان باشد يا كافر باشد، شيعه دوازده امامى باشد يا از ساير فرقه هاى مسلمان، عادل و پرهيزكار باشد يا فاسق و فاجر، اجمالا كفر و فسق سبب سقوط حق رحميت نمى شود. ابن حميد به حضرت صادق(عليه السلام) عرض كرد: بستگان من بر غير دين من هستند. آيا باز براى ايشان حقى بر عهده من است يا نه؟ حضرت فرمودند: بلى حق رحم به هيچ چيز ساقط نمى شود. اگر بستگانت بر دين تو بودند دو حق بر تو داشتند، حق رحم، و حق همكيشى و حق برادرى دينى.[13]

صله داوود رقى و پسر عمويش

داوود رقى گفت: خدمت حضرت صادق(عليه السلام) نشسته بودم كه ناگاه ابتدا فرمود: اى داوود روز پنجشنبه اعمال شما شيعيان بر من عرضه شد. در بين كارهاى تو صله كردن تو به پسر عمويت مرا شاد كرد. به درستى كه مى دانم اين پيوند تو در برابر بُريدن او سبب نزديك شدن مرگ اوست.

داوود رقى گويد: مرا پسر عموئى بود معاند[14] و خبيث، گرفتارى و پريشانيش را متوجه شدم. پيش از حركت كردنم به مكه معظمه مبلغى برايش فرستادم تا معيشتش تأمين شود. چون به مدينه آمدم حضرت مرا از اين موضوع خبر داد.[15]

رفتار حضرت صادق(عليه السلام) با حسن و پسر عمويش

از امورى كه مؤيد مطلب است نبريدن ائمه ما عليهم السلام است از بعضى از اقارب خود كه از حق منحرف بودند، بلكه در مقام دشمنى و ضديت با آنان بودند با اينكه دشمنى با امام در مرتبه شرك و كفر است، چنانچه حضرت صادق(عليه السلام) وصيت فرمود كه هفتاد دينار به حسن أفطس به جهت حق رحم بدهند با اينكه به روى آقا شمشير كشيده بود[16] و نيز عبداللّه بن حسن از كسانى بود كه با آن حضرت مخاصمه و مجادله مى كرد و از آن حضرت مطالبه بيعت با پسرش محمد مى كرد، مع الوصف در كتب روايات و تواريخ ديده نشده كه حضرت صادق(عليه السلام)كوچكترين جسارتى يا كارى كه از آن بوى بريدگى بيايد انجام داده باشند.


گفتگوى حضرت صادق(عليه السلام) با عبداللّه حسنى پسر عمويش

عبداللّه روزى در كوچه مدينه با آن حضرت مجادله زيادى كرد و مردم بسيارى اطراف ايشان جمع شدند در مقابل اين خطائى كه از او سر زد آن حضرت فردا صبح به خانه اش تشريف بردند و براى اينكه عبداللّه از كرده ديروز خود پشيمان شود و توبه نمايد، فرمود: ديشب آيه شريفه (وَالَّذينَ يَصِلوُنَ ما اَمَرَاللّهُ بِهِ اَنْ يوُصَلَ) را خواندم و سخت ترسناك شدم. عبداللّه متنبه شده و گريان گرديد و گفت: مثل اينكه اين آيه را فراموش كرده بودم و هر دو، دست را در گردن يكديگر انداختند.[17]

تأثُّر حضرت بر سادات حسنى(عليه السلام)

زمانى كه منصور دوانيقى عليه اللعنة، عبداللّه محض و ديگر از سادات حسنى را كه بر او خروج كرده بودند اسير و در زندان كوفه جاى داد با اينكه ايشان مخالفت حضرت صادق(عليه السلام) را نموده بودند. آن حضرت از مصيبت آنها سخت ناراحت و بيست روز بسترى شد. و نامه مفصلى مشتمل بر تعزيت و تسليت ايشان به زندان كوفه فرستادند و مكرر جوياى حالات آنها بودند و مكرر بر حالشان مى گريستند.[18]

صله رحم با بغض كافر منافاتى ندارد

آنچه از وجوب صله رحم و حرمت قطع آن ذكر شد كه فرقى بين كافر و مسلمان فاسق و پرهيزكار ندارد، اين موضوع با حرمت دوست با كفار و فجار و وجوب بغض دشمنى ايشان (چنانچه در بحث حرمت اعانت به ظالم ذكر خواهد شد) منافاتى ندارد. زيرا صله، حسن سلوك و معاشرت با رحم است به مقدارى كه در عرف بگويند قطع رحم نكرد و اين حسن سلوك با بغض او منافاتى ندارد، زيرا كه آن امر، قلبى و باطنى  است.[19]

اگر تأييد كفر نشود

اگر صله به شخص سبب جرأتش در كفر يا فسق شود، به طورى كه اگر از او ببرد ممكن است ترك كفر يا فسق نمايد، در اين صورت از باب نهى از منكر مانعى ندارد يعنى با اطمينان به اينكه قطع از او موجب ترك آن مى شود، آن وقت بريدن از او واجب مى گردد. چنانچه در بحث خودش ذكر مى شود، و در غير مورد يقين و با احتمال به ترك كفر يا فسق، قطع رحم به حرمت خود باقى است.[20]


دشمن بايد طرد شود

در صورت ديگرى بريدن از رحم كافر يا فاسق واجب است و آن در وقتى است كه در مقام ضديت و دشمنى و جنگ با دين باشد، چنانچه خداوند در سوره المجادله مى فرمايد: كسانى را با ايمان نمى يابى كه با كسانى كه با خدا و رسول دشمنى مى كنند، دوستى نمايند و هر چند پدران يا برادران يا خويشانشان باشند.[21]

اگر دشمنى نكند صله واجب است

خداوند شما را از دوستى آنان كه با شما در دين قتال و دشمنى نكرده و شما را از ديارتان بيرون ننمودند نهى نمى كند تا بيزارى جوئيد بلكه با آنها به عدالت و انصاف رفتار كنيد كه خدا مردم با عدل و داد را بسيار دوست مى دارد * و تنها شما را از دوستى كسانى نهى مى كند كه در دين با شما قتال كرده و از وطنتان بيرون كردند و بر بيرون كردن شما همدست شدند تا آنها را دوست نگيريد و كسانى از شما كه با آنان دوستى و ياورى كنند ايشان به حقيقت ظالم و ستمكارند.[22]

سفر كردن براى صله رحم

در شرع مقدس اسلام سفر كردن براى صله رحم و ديدار از اقارب مستحب است چنانچه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مرويست كه به اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: يا على راه دو ساله را براى نيكى به والدين بپيما، يعنى اگر فاصله تو با پدر و مادرت دو سال راه باشد اين مسافت را طى كن و آنها را ملاقات نما. همچنين فرمود: يك سال راه را براى ديدار و پيوند با اقارب طى كن و يك ميل راه براى ديدار مريض و دو ميل راه براى تشييع جنازه و چهار ميل راه براى زيارت و ملاقات برادر دينى.[23] و در اخبار گذشته نقل گرديد كه هر كس براى ديدار ارحام حركت كند، به هر قدمى چهار هزار حسنه برايش ثبت و چهل هزار گناه از او محو و چهل هزار درجه به درجاتش افزوده مى گردد.


دورى و دوستى (همسايگى با رحم)

در مكاتبه اى منسوب به اميرالمؤمنين(عليه السلام) به عمّال خود چنين است: (مُروُا الاَقارِبِ اَنْ يَتَزاوَرُوا وَ لا يَتَجاوَرُوا) يعنى امر كنيد خويشاوندان را كه به ديدن يكديگر روند، اما به هم همسايگى نكنند.

مرحوم نراقى در معراج السعادة در شرح اين جمله چنين مى نويسد: «اما با هم همسايگى نكنند» زيرا همسايگى باعث بغض و حسد و قطع رحم گردد و اين امرى است مشاهد، همچنانكه در اكثر اهل روزگار مى بينيم كه چون خويشان از يكديگر دور مى باشند دوستى ايشان با يكديگر بيشتر و شوق آنان به يكديگر افزونتر است آرى مثلى است مشهور، دورى و دوستى. در اينجا مناسب ديدم كه داستانى را كه قرآن كريم بيان مى فرمايد و طغيان و سركشى يك پسر عموى ثروتمند را نسبت به پسر عموى روحانى خود كه فرستاده پروردگار بود يادآور شوم :

چگونگى برخورد حضرت موسى(عليه السلام) با قارون

قرآن كريم قوميت و خويشى را صريحاً اعلام كرده و در سوره قصص آيه 76 مى فرمايد: ] اِنَّ قارونَ كانَ مِنْ قَومِ موسى فَبَغى عَلَيْهِم و آتَيْناهُ مِنَ الْكُنوُزِ ما اِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنوُءُ بِالْعُصبَةِ اوُلِى الْقُوَّةِ اِذْ قالَ لَهُ قَومُهُ لا تَفرَح اِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الفَرِحينَ ; همانا قارون از قوم موسى بود، (پسر عمويش بود) بر آنان ستم كرد، ما به وى از گنجينه ها آنقدر داده بوديم كه تنها كليد آنها، مردانى نيرومند را خسته مى كرد، مردمش هر چه مى گفتند: اينقدر شادى نكن كه خدا خوشحالان را دوست نمى دارد.[

و در ادامه آيه 77 مى فرمايد : ] و با آنچه خدا به تو داده خانه آخرتت را تأمين كن و بهره ات از دنيا را فراموش مكن و همانطور كه خدا به تو احسان كرده تو نيز احسان كن و در پى فسادانگيزى در دنيا مباش كه خدا مفسدان را دوست نمى دارد[ . آيه 78 ] او در جواب مى گفت: آنچه برايم فراهم شده باعلم خودم فراهم شده. آيا نمى داند كه خدا قبل از او كسانى را از نسلهائى هلاك كرده كه از او نيرومندتر و داراى نفرات بيشترى بودند؟ و مجرمان از جرمشان پرسش نمى شوند؟ [ .

آيه 79 ] قارون غرق در زينتش به سوى قومش بيرون شد. آنهائى كه تنها هدفشان زندگى دنيا بود، گفتند: اى كاش ما نيز مى داشتيم آنچه را كه قارون دارد كه او بهره عظيمى دارد [ . آيه 80 ] و كسانى كه داراى علم بودند، به ايشان گفتند: واى بر شما پاداش خدا بهتر است براى آن كس كه ايمان آوَرَدْ و عمل صالح كند و اين سخن را فرا نگيرند مگر كسانى كه صبر پيشه نمايند [ .


آيه 81 ] پس ما او و خانواده اش در زمين فرو برديم، هيچكس نداشت كه او را يارى كند غير از خدا و نبود از يارى شوندگان [ . آيه 82 ] آنهائى كه ديروز آرزو مى كردند كه مثل وى باشند امروز مى گفتند: واى بر ما خداست كه رزق را براى هر كس از بندگانش بخواهد وسعت مى دهد و براى هر كه نخواهد تنگ مى گيرد، اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را هم در زمين فرو مى برد. اى واى، گوئى كه كافران رستگار نمى شوند [ . آيه 83 ] اين خانه آخرت را(بهشت ابدى) به كسانى اختصاص مى دهيم كه نمى خواهند در زمين بلندى و فساد كنند و حسن عاقبت براى متقين است. [ .

ثروتمند خودخواه بنى اسرائيل عاقبت هلاك شد

اين بخش از آيات سوره قصص سخن از درگيرى مردى ثروتمند و سركش از بنى اسرائيل است، قارون مظهر ثروت آميخته با كبر و غرور و طغيان بود.[24]

معروف است كه قارون از بستگان نزديك موسى(عليه السلام) (پسر عمو يا پسر خاله او) بود و از نظر اطلاعات و آگاهى از توراة معلومات قابل ملاحظه اى داشت، نخست در صف مؤمنان بود، ولى غرورِ ثروت او را به آغوش خود كشيد و به قعر زمين فرستاد، او را به مبارزه با پيامبر خدا وادار نمود و مرگ عبرت انگيزش درسى براى همگان شد كه شرح اين ماجرا در آيات چنين است. نخست مى گويد: قارون از قوم موسى بود اما بر آنها ظلم و ستم كرد.

علت اين بغى[25] و ظلم آن بود كه ثروت سرشارى به دست آورده بود و چون ظرفيت كافى و ايمان قوى نداشت اين ثروت فراوان او را فريب داد و به انحراف و استكبار كشانيد. قرآن مى گويد: ما آنقدر اموال و ذخائر و گنج به او داديم كه حمل خزائين او براى يك گروه زورمند مشكل بود «ان مفاتحه لتنوء بالعصبة اولى القوة» (مفاتح) جمع مفتح (بر وزن مكتب) به معنى محلى است كه چيزى را در آن ذخيره مى كنند. مانند صندوقهائى كه اموال را در آن نگهدارى مى كنند. به اين ترتيب مفهوم آيه چنين مى شود كه قارون آنقدر طلا و نقره و اموال گرانبها و قيمتى داشت كه صندوق آنها را گروهى از مردان نيرومند به زحمت جابجا مى كردند.

و با توجه به اينكه «عصبة» به معنى جماعتى است كه دست به دست هم دادند و نيرومندند و همچون اعصاب يكديگر را گرفته اند، روشن مى شود كه حجم جواهرات و اموال گرانقيمت قارون چقدر زياد بوده است. بعضى مى گويند جمله «لتنوء» از ماده نوء به معنى قيام كردن با زحمت و سنگينى است و در مورد بارهاى پروزنى به كار مى رود كه انسان آن را حمل مى كند. از سنگينى او را به اين طرف و آن طرف متمايل مى سازد.


آنچه در بالا در مورد تفسير «مفاتح» گفتيم چيزى است كه گروه عظيمى از مفسران و علماى لغت پذيرفته اند. در حالى كه بعضى ديگر مفاتح را جمع مِفتح (بر وزن مِنبر به كسر ميم) به معنى كليد دانسته اند و مى گويند كليد گنجهاى قارون آنقدر زياد بود كه چندين مرد زورمند از حمل آن به زحمت مى افتادند. كسانى كه اين معنى را برگزيدند خودشان براى توجيه آن به زحمت افتاده اند كه چگونه اين همه كليد گنج امكان پذير است، به هر حال تفسير اول روشنتر و صحيح تر به نظر مى رسد.

زيرا گذشته از اين كه اهل لغت براى همين كلمه مِفتح نيز معانى متعددى گفته اند، از جمله خزانه يعنى محل جمع آورى مال، و با توجه به اين، معنى اول به واقعيت نزديكتر و دور از هرگونه مبالغه است. و به هر حال اين لغت را با مفاتح كه جمع مِفتاح كه به معنى كليد است نبايد اشتباه كرد.

از اين بحث بگذريم و ببينيم بنى اسرائيل به قارون چه گفتند؟ قرآن مى گويد: «به خاطر بياور زمانى را كه قومش به او مى گفتند: اين همه خوشحالى آميخته با غرور و غفلت و تكبر نداشته باش كه خدا شادى كنندگانِ مغرور را دوست ندارد.» بعد از اين نصيحت چهار اندرز پرمايه و سرنوشت ساز ديگر به او مى دهند، كه مجموعاً يك حلقه پنجگانه كامل را تشكيل مى دهد.

نخست مى گويند: در آنچه خدا به تو داده سراى آخرت را جستجو كن، اشاره به اينكه مال و ثروت بر خلاف پندار بعضى از كج انديشان چيز بدى نيست، مهم آن است كه ببينيم در چه مسيرى به كار مى افتد و اگر به وسيله آن «ابتغاء دار آخرت»[26] شود چه چيزى از آن بهتر است؟ اگر وسيله اى براى غرور و غفلت و ظلم و تجاوز و هوسرانى و هوسبازى گردد، چه چيز از آن بدتر؟

اين همان منطقى است كه در جمله معروف اميرالمؤمنين على(عليه السلام) درباره دنيا به روشنى از آن ياد شده بود: (مَنْ أَبَصَرَبِها بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ اِلَيْها أَعْمَتْهُ) كسى كه به دنيا به عنوان يك وسيله بنگرد چشمش را بينا مى كند و كسى كه به عنوان هدف نگاه كند نابينايش خواهد كرد.[27]

و قارون كسى بود كه با داشتن آن اموال عظيم قدرت كارهاى خير اجتمائى فراوان داشت ولى چه سود كه غرورش اجازه ديدن حقائق را به او نداد. در نصيحت دوم مردم افزودند: سهم و بهره ات را از دنيا فراموش نكن اين يك واقعيت است كه هر انسان سهم و نصيب محدودى از دنيا دارد، يعنى اموالى كه جذب بدن او يا صرف لباس و مسكن او مى شود، مقدار معينى است و اضافه بر آن به هيچ وجه قابل جذب نيست و انسان نبايد اين حقيقت را فراموش كند. مگر يك نفر چقدر مى تواند غذا بخورد؟ چه اندازه لباس بپوشد؟ چند مسكن و چند مركب مى تواند داشته باشد؟ و به هنگام مردن چند كفن با خود مى تواند ببرد؟ پس بقيه خواه نا خواه سهم ديگران است و انسان امانت دار آنها.


و چه زيبا فرمود على(عليه السلام): «يَابْنَ آدَم ما كَسَبتَ فَوقَ قُوَّتِكَ فَأَنتَ فيهِ خازِنٌ لِغَيْرِكَ» اى فرزند آدم هر چه بيشتر از مقدار خوراكت بدست مى آورى، خزانه دار ديگران در مورد آن خواهى بود.[28]

تفسير ديگرى براى اين جمله در روايات اسلامى و سخنان مفسّران ديده مى شود كه با تفسير فوق قابل جمع است و ممكن است هر دو معنى مراد باشد.

در معانى الاخبار از اميرالمؤمنان على(عليه السلام) در تفسير جمله «وَ لا تَنسِ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنيا» چنين آمده است كه وَ لا تَنسِ صِحَّتَكَ وَ قُدْرَتَك وَ فَراغَكَ وَ شَبابَكَ وَنَشاطَكَ اَنْ تَطلُبَ بِهَا الآخِرَة يعنى تندرستى و قوت و فراغت و جوانى و نشاطت را فراموش مكن و بوسيله اين (پنج نعمت بزرگ) آخرت را بطلب.

طبق اين تفسير جمله فوق هشدارى است به همه انسانها كه فرصتها و سرمايه ها را از دست ندهند كه فرصت چون ابر درگذر است.[29]

سومين اندرز اينكه همانگونه كه خدا به تو نيكى كرده است تو هم نيكى كن. اين نيز يك واقعيت است كه انسان هميشه چشم بر احسان خدا دوخته و از پيشگاه او هرگونه خير و نيكى را تقاضا مى كند و همه گونه انتظار از او دارد.

در چنين حالى چگونه مى تواند تقاضاى صريح يا تقاضاى حال ديگران را ناديده بگيرد و بى تفاوت از كنار همه اينها بگذرد؟

و به تعبير ديگر همانگونه كه خدا به تو بخشيده است به ديگران ببخش، شبيه اين سخن را در آيه 22 سوره نور در مورد عفو و گذشت مى خوانيم ] ...وَلْيَعْفوُا وَلْيَصْفَحوُا اَلا تُحِبُّونَ اَنْ يَغْفِرَاللّهُ لَكُمْ; مؤمنان بايد عفو كنند و صرف نظر كنند آيا دوست نمى داريد خداوند شما را ببخشد... [ .

اين جمله را به تعبير ديگر چنين مى توان تفسير كرد، گاه خداوند مواهب عظيمى به انسان مى دهد كه در زندگى شخصيش نياز به همه آن ندارد، عقل توانائى دارد كه نه فقط براى اداره يك فرد بلكه براى اداره يك كشور كارساز است. علمى مى دهد كه نه يك انسان بلكه يك جامعه مى تواند از آن استفاده كند. اموال و ثروتى مى دهد كه خود، برنامه عظيم اجتمائى است.

اينگونه مواهب الهى مفهوم ضمنيش اين است كه همه آن به تو تعلق ندارد، بلكه تو وكيل پروردگارى در منتقل كردن آن به ديگران، خدا اين موهبت را به تو داده كه با دست تو بندگانش را اداره كند.


بالاخره چهارمين اندرز اينكه (نكند اين امكانات مادى تو را بفريبد و آن را در راه فساد و فسادانگيزى به كار گيرى، هرگز فساد در زمين نكن كه خدا مفسدان را دوست ندارد.) اين نيز يك واقعيت است كه بسيارى از ثروتمندان بى ايمان گاه بر اثر جُنُونِ افزون طلبى و گاه براى برترى جوئى دست به فساد مى زنند، جامعه را به محروميت و فقر مى كشانند، همه چيز را در انحصار خود مى گيرند، مردم را برده و بنده خود مى دانند و هر كس زبان به اعتراض بگشايد او را نابود مى كنند و اگر نتوانند از طريق تهمت به وسيله عوامل مرموز خود، او را منزوى مى كنند و خلاصه جامعه را به فساد و تباهى مى كشانند.

در يك جمع بندى كوتاه به اينجا مى رسيم، كه اين اندرزگويان نخست سعى كردند، غرور قارون را در هم بشكنند. و در مرحله دوم اخطار نمودند كه دنيا وسيله است نه هدف.

در مرحله سوم به او هشدار دادند كه از آنچه دارى تنها بخش كمى را مى توانى مصرف كنى و بقيه در اين دنيا مى ماند. در مرحله چهارم اين حقيقت را به او گوشزد كردند كه فراموش نكن خداوند به تو نيكى كرده تو هم بايد نيكى كنى وگرنه مواهبش را از تو خواهد گرفت.

و در مرحله پنجم او را از فساد در زمين كه نتيجه مستقيم فراموش كردن اصول پنجگانه قبل است برحذر داشتند. درست معلوم نيست كه اين نصيحت كنندگان چه كسانى بودند؟ قدر مسلم اينكه مردانى دانشمند، پرهيزكار، هوشيار، نكته سنج و با شهامت بودند.

اكنون نوبت آن رسيده كه ببينم مرد ياغى و ستمگر بنى اسرائيل به اين واعظان دلسوز چه پاسخ مى دهد؟ قارون با همان حالت غرور و تكبرى كه از ثروت بى حسابش ناشى مى شد، چنين گفت: من اين ثروت را به وسيله علم و دانش خودم به دست آورده ام. «قالَ اِنَّما اوُتيتُهُ عَلى عِلْم عِندى». يعنى اين به شما مربوط نيست كه من با ثروتم چگونه معامله كنم. اينكه با علم و آگاهيم در ايجاد آن دخالت داشته ام در مصرف آن نياز به ارشاد و راهنمائى كسى ندارم.

به علاوه لابد خداوند مرا لايق اين ثروت مى دانسته كه به من عطا كرده است، راه مصرف آن را نيز بهتر مى دانم و لازم به دخالت شما نيست.

از همه اينها گذشته من زحمت كشيده ام، رنج برده ام، خون جگر خورده ام تا اين ثروت را اندوخته ام، ديگران هم اگر لياقت و توانائى دارند چرا زحمت نمى كشند؟ من مزاحم آنها نيستم و اگر ندارند چه بهتر كه گرسنه بمانند و بميرند.[30]


اينها منطق هاى پوسيده و رسوائى است كه غالباً ثروتمندان بى ايمان در مقابل كسانى كه آنها را نصيحت مى كنند، آنها را اظهار مى دارند اين نكته نيز قابل توجه است كه قرآن اين معنى را سربسته گذاشته كه قارون به كدام علمش در تحصيل اين ثروت تكيه مى كند؟ آيا به علم كيميا، آنچنان كه بعضى از مفسرين گفته اند؟ يا به علم تجارت و كشاورزى و فنون و صنعت؟ و يا به علم مديريت خاصش كه توانسته بود از طريق آن اين ثروت عظيم را به چنگ آورد؟ يا همه اينها؟

بعيد نيست كه مفهوم آيه معنى وسيعى داشته باشد و همه را شامل شود.

در اينجا قرآن پاسخ كوبنده اى به قارون و قارونها مى دهد كه «آيا او نمى دانست خداوند اقوامى را قبل از او هلاك كرد كه از او نيرومندتر و آگاهتر و ثروتمندتر بودند؟».[31]

در واقع قرآن مى خواهد به قارون بگويد: تو فكر مى كنى كه آنچه دارى از طريق علم و دانشت دارى؟ اما فراموش كردى كه از تو عالمتر و نيرومندتر و ثروتمندتر فراوان بودند، آيا توانستند از چنگال مجازات الهى رهائى يابند؟

روشن ضميران بنى اسرائيل به قارون گفته بودند «ما آتاكَ اللّهُ....»: (خدا اين مال و ثروت را به تو داده) اما اين بى ادب جسورانه با اين سخن مقابله كرد، و گفت: آنچه را دارم از علم خويش دارم اما خداوند متعال در جمله بالا كوچكى قدر و قوت او را در برابر اراده و مشيتش آشكار مى سازد. و در پايان آيه با يك جمله كوتاه و پرمعنا هشدار به او مى دهد و مى فرمايد: (به هنگام نزول عذاب الهى مجرمان از گناهشان سؤال نمى شوند.) اصلا مجالى براى پرسش و پاسخ نيست، عذابى است قاطع و دردناك و كوبنده و ناگهانى: «و لا يسئل عن ذنوبهم المجرمون»

يعنى امروز آگاهان بنى اسرائيل به قارون و مجال انديشه و پاسخ به او مى دهند، اما هنگامى كه اتمام حجت شد، عذاب الهى همان و نابودى همان.

در اينجا اين پرسش پيش مى آيد كه منظور از سؤال كه در مورد مجرمان نفى شده كدام سؤال است؟ در دنيا يا آخرت؟ بعضى از مفسّران، اولى را انتخاب كرده اند و بعضى دومى را، و مانعى ندارد كه هر دو مراد باشد. يعنى هم در موقع مجازات استيصال[32] در دنيا از آنها سؤالى نمى شود تا بخواهند پشت هم اندازى كنند و عذرتراشى نمايند و خود را بى گناه قلمداد كنند و هم در قيامت، چرا كه در آنجا بدون سؤال همه چيز روشن است و به گفته قرآن، چهره ها خود گواه بر وضع مجرمان مى دهند «يُعْرَفُ المُجرِموُنَ بِسيماهُمْ».[33]


و به اين ترتيب آيه مورد بحث هماهنگ با آيه 39 سوره الرحمن است كه مى فرمايد: ] فَيَوْمَئِذ لا يَسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جانٌّ ; در آن روز هيچيك از انسان و جنّ از گناهش سؤال نمى شود [ .

در اينجا سؤال ديگرى مطرح است كه اين تعبير با آيه 92 سوره حجر كه مى گويد: قسم به پروردگارت كه ما از همه آنها سؤال مى كنيم «فَوَرَبُّكَ لَنَسْئَلَنَّهُم أَجمَعينَ» چگونه سازگار است؟

اين سؤال را نيز از دو راه مى توان پاسخ گفت نخست اينكه قيامت مواقف متعددى دارد بعضى از مواقف سؤال مى كنند، اما در بعضى از مواقف همه چيز روشن است و نياز به سؤال ندارد.

ديگر اينكه سؤال دو گونه است: يكى سؤال تحقيق و ديگرى سؤال سرزنش، در قيامت نياز به سؤال تحقيق نيست. چرا كه همه چيز عيان است و حاجت به بيان نيست و لى سؤال سرزنش آميز در آنجا وجود دارد كه اين موضوع يك نوع مجازات روانى براى مجرمان است. درست همانند سؤالى كه پدر از فرزند ناخلفش مى كند و مى گويد: آيا من اين همه به تو خدمت نكردم؟ و آيا جزاى آن همه خدمت خيانت و فساد بود؟ در حالى كه هر دو از جريانها باخبرند و منظور پدر سرزنش فرزند است.

اين اجمالى بود از داستان قارون و يك ثروتمندى كه نسبت به اقوام و خويشان ستم كرد و نتيجةً هلاك شد و براى هميشه به عذاب الهى مبتلا گشت. ما در اينجا به همين مقدار اكتفا مى كنيم. زيرا از مقصد اصلى كه بيان حقوق خويشان است بازمى مانيم. (افرادى كه تفصيل بيشترى طالبند به تفاسير مراجعه نمايند. مانند تفسير نمونه جلد 16).

اكنون برويم سر مطلب اصلى و تفسيرى كه درباره آيات مربوط به صله رحم رسيده است. مرحوم مجلسى در كتاب بحارالانوار از كتاب معانى الاخبار نقل مى كند از عمربن جميع كه او گفت:[34] خدمت امام صادق(عليه السلام) بودم با جمعى از اصحاب پس شنيدم از آن حضرت كه مى فرمود: به درستى كه خويشاوندى أئمه(عليهم السلام) از آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) هر آينه متمسك به عرش است. روز قيامت خويشاوندىِ مؤمنين به آن آويزان مى باشد. مى گويد پروردگارا وصل كن كسى كه وصل كند با ما و قطع كن كسى كه از ما قطع كند. پس خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:

] أنَا الرَّحمنُ و أنتَ الرَّحِمُ شَفِقْتُ اِسمُكَ مِنْ اِسمى فَمَن وَصَلَكَ وَصَلْتُهُ وَ مَنْ قَطَعَكِ قَطَعْتُهُ ; من رحمانم و تو رحم هستى، جدا نمودم اسم تو را از اسم خودم، هر كس با تو وصل نمود من با او وصل نمايم و كسى كه از تو بريد من بريده كنم او را [ .


و به همين جهت پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: رحم شاخه اى است از خداى عزّوجلّ.

و در معناى قول پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از قاسم بن سلام رسيده كه: رحم شاخه اى است از خداى عزّوجلّ يعنى نزديكى پيچيده در هم مانند پيچيده بودن رگها.[35]

عده اى از اهل علم در معناى شجنة گفته اند: هنگامى كه گفته مى شود، درختِ متشجن: زمانى است كه پيچيده شده بعضى از آن به بعضى و گفته مى شود شجنَهْ و شجنةٌ و الشجنَةْ مانند شاخه مى باشد از درخت. و به تحقيق پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده همانا فاطمه شاخه اى از من است، آنچه او را ناراحت مى كند، ناراحت مى كند مرا و خوشحال مى كند مرا، آنچه او را خوشحال مى كند.

بهترين هديه

ابن عيسى از بزنطى از حضرت رضا(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: حضرت صادق(عليه السلام)فرموده صله كن خويش خود را اگر چه به شربتى از آب باشد و بهترين چيزى كه انسان به آن خويشان خود را صله مى كند، نگهدارى اذيت از آنهاست.[36] و فرمود صله رحم أجل را فراموش مى دهد (موجب طول عمر مى شود) ثروت را زياد مى كند، موجب محبت در اهل مى شود.[37]

فقر را ريشه كن مى كند

ابن الصدقه از امام صادق(عليه السلام) و ايشان از پدران گراميش از رسول الله نقل فرمودند كه: همانا كارهاى خوب، انسان را از پيش آمدهاى بد نگه مى دارد و به درستى كه صدقه خشم پروردگار را خاموش مى كند و پيوستن به اقوام عمر را زياد مى كند و فقر را مى زدايد و گفتن لا حول و لا قوة الا بالله شفاء است از نود و نه درد كه كمترين آنها هم و غم باشد.[38]


صله رحم و طول عمر

حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) به نوف بكالى فرمود: اى نوف صله كن اقوامت را خداوند زياد مى كند در عمرت.[39]

أنس از رسول گرامى اسلام نقل مى كند كه حضرت فرمود: كسى كه دوست دارد اينكه خداوند روزى او را وسعت دهد و عمرش را طولانى نمايد پس بايد صله رحم نمايد.[40]

ثمالى از حضرت امام سجاد(عليه السلام) نقل مى كند كه حضرت فرمود: هيچ قدمى بالاتر نزد پروردگار متعال نيست از دو قدم، يك قدمى كه مؤمن برمى دارد تا در صف مجاهدين در راه خدا شركت كند و دوم قدمى كه انسانى برمى دارد تا خويش قاطع خود را صله نمايد.[41]

سپس صاحب بحارالانوار از كتاب تفسير امام حسن عسگرى(عليه السلام) نقل مى نمايد درباره قول خداوند متعال «و ذى القربى» صاحبان قرابت، پس ايشان نزديكان تو هستند از پدرت و مادرت.

به شما گفته شده بشناس حق آنها را همچنانكه عهد به آن از بنى اسرائيل گرفته شده و همچنين از شما أخذ پيمان شده گروه امت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) به معرفت و حق نزديكان محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)آن كسانى كه ايشانند از بنى اسرائيل ائمه بعد از او و كسانى كه عقب آنها هستند از ذرّيه آنها نيكانشان.

مرحوم مجلسى در ادامه فرمايش امام عسگرى(عليه السلام) نقل مى كند كه امام فرمودند: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده: كسى كه رعايت كند حق نزديكانِ پدر و مادرش را، عطا شود در بهشت هزار هزار درجه كه فاصله بين هر درجه اى با درجه ديگر به اندازه تاختن اسبى چالاك صد سال باشد. يك قسمت از درجات از نقره و قسمتى از طلا باشد و قسمتى از لؤلؤ و قسمتى از زمرّد و قسمتى از زبرجد و قسمتى از مشك و قسمتى از عنبر و قسمتى از كافور پس از درجات از اين اصناف مى باشد. و كسى كه رعايت كند حق نزديكان محمد و على صلوات اللّه عليهما را، عطا شود از زيادى درجات و زيادى ثوابها به اندازه زيادى فضيلت محمد و على صلوات اللّه عليهم اجمعين . از اين روايت اهميت احترام به سادات و ذرارى رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) روشن مى شود.


خداوند در بهشت درجه خاصّى براى سه طائفه قرار داده

مجلسى از كتاب خصال صدوق نقل فرموده كه أبى بصير از حضرت صادق(عليه السلام) نقل مى فرمايد كه آن حضرت فرمود رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده: همانا در بهشت درجه اى است كه نمى رسد آن را مگر آنكه پيشواى عادلى باشد يا شخصى كه با اقوام خويش صله مى كند فراوان، يا انسانى كه داراى عيالات است و با آنها مدارا و صبر دارد.

مجلسى مى فرمايد: به تحقيق گذشت در باب خمر، از نبى اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه حضرت فرمود: سه گروه هستند كه داخل بهشت نمى شوند 1 ـ كسى كه به خوردن شراب مداومت كند 2 ـ كسى كه به سِحْر ايمان داشته باشد. 3 ـ قطع كننده رحم

چهار چيز است كه عقوبتش زود فرا رسد

مرحوم مجلسى از خصال صدوق(ره) نقل مى كند كه ابن بكير از پدرش از حضرت امام باقر(عليه السلام) كه فرمود: چهار چيز است كه از همه زودتر عقوبتش فرا رسد. فردى كه احسان كردى به او و در عوض نيكى به تو بدى كند. و فردى كه به او ظلم نكردى و لكن او به تو بدى كند و ظلم نمايد. و فردى كه با تو قرار داد دارد و پيمان بسته و شما بر سر پيمان باقى ماندى و لكن او وفا نكرد. و فردى كه خويشاوندانش با او صله مى نمايند و لكن او نسبت به آنها قطع بنمايد.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: داخل بهشت نمى شود كسى كه قاطع رحم باشد.[42]

حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: قطع نمودن با ارحام و اقوام موجب فقر و تنگدستى مى شود.[43]

پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) يكى از ديدنيهاى معراج را بيان مى فرمايد.

وشاء از حضرت امام رضا(عليه السلام) از آباء گرام آن حضرت نقل مى كند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرموده: چون مرا به آسمانها سير دادند، ديدم خويشاوندى آويزان به عرش است و از خويشاوند ديگرى شكايت مى كند. سپس گفتم به آن بين تو و بين خويشى كه شكايت مى كنى چقدر فاصله است؟ عرضه داشت: با چهل واسطه خويشى داريم.


اهميت صله رحم و اينكه فاصله خويشى سبب نمى شود كه انسان قطع رحم نمايد از حديث شريف استفاده مى شود.

اشكال: چنانچه كسى بگويد با اين احاديث ما بايد كارهايمان را تعطيل كنيم و مرتباً دنبال صله رحم برويم و به كار ديگرى نمى رسيم، جواب شما را اين حديث مى دهد كه حضرت على(عليه السلام) فرمودند: «صِلُوا أَرْحامَكُم و لَو بِالسَّلام»: اقوامتان را صله كنيد و لو اينكه با يك سلام باشد.[44]

آنچه در ذهن مردم ما است اينست كه حتماً بايد جلسه اطعامى باشد تا صله انجام پذيرد و يا سفره اى چيده از انواع ميوه ها و شيرينيها، و حال آنكه شما مى توانيد با يك سلام و اگر چه با تلفن باشد، اين كار را انجام دهيد و متأسفانه سال مى گذرد و از يك سلام تلفنى مضايقه مى كنيد.

در بقيه روايت حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) اين آيه شريفه را نقل تلاوت مى فرمايد: ] وَ اتَّقُوااللهَ الَّذى تَسائَلوُنَ بِهِ وَ الاَرْحامَ اِنَّ اللهَ كانَ عَلَيْكُم رَقيبا ; و بترسيد از آن خدايى كه بنام او از يكديگر مسئلت و درخواست مى كنيد و در باره ارحام كوتاهى مكنيد كه همانا خدا مراقب اعمال شماست [ .[45]

از امورى كه هيچگاه نسبت به آن جامعه ما يعنى مسلمان امروز فكر نمى كند كه مسئول باشد، اقوام و رسيدگى به آنهاست. خودش را نسبت به آنها خالى از مسئوليت و وظيفه مى داند.

حديثى از حضرت اباعبداللّه الحسين(عليه السلام) بشنويد:

حضرت امام حسين(عليه السلام) فرمودند: كسى كه خوشحال شود براى اينكه أجلش به تأخير افتد و رزقش فراوان گردد بايد صله كند خويشان خود را.[46]

هر كس براى من يك چيز را ضمانت كند، من براى او چهار چيز را ضمانت مى كنم.

رسول گرامى اسلام مى فرمايد: كسى كه ضامن شود براى من يك چيز را من ضامن مى شوم براى او چهار چيز را، آن يك چيز اينست كه او صله رحم نمايد و آن چهار چيز كه من ضامن هستم، اينكه خدا او را دوست بدارد، وسعت رزق پيدا كند، عمرش زياد گردد، و او را داخل بهشتى نمايد كه وعده داده.[47]

رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: به درستى كه من مى ترسم بر شما كوچك شمردن دين را و فروش حكم يا منع حكم را، يعنى اينكه كسى مانع شود از اينكه حكم خدا جارى شود و مى ترسم بر شما از قطع رحم و اينكه قرآن را فلوت (آلات موسيقى) بگيريد و اينكه پيش بداريد يكى از خودتان را، حال آنكه نيست أفضل از شما.[48]


ارحام انسان اگر قطع رحم نمايند تكليف ساقط نمى شود.

اميرالمؤمنين(عليه السلام) نقل مى فرمايد: صله كنيد اقوامتان را اگر چه قطع كردند شما را و نظير اين روايت گذشت كه حضرت فرموده بود: صله كنيد ارحام و اقوامى كه از شما قطع كرده و بريده اند.[49]

روايت صله رحم ، ظالم و ستمكار را مجذوب ساخته بود.

محمدبن ابراهيم گفت: فرستاد ابو جعفر منصور به سوى حضرت ابى عبدالله، امام صادق(عليه السلام) و امر نمود به اينكه فرشى پهن نمايند و آن حضرت را بر آن بنشانيد. سپس گفت: فرزندانم محمد و مهدى را بگوئيد بيايند، چند مرتبه اين را گفت، گفتند همين الآن مى آيد يا اميرالمؤمنين، چيزى او را مانع نمى شود مگر اينكه متكبرانه مى آيد.

چيزى نگذشت كه آمدند و بوى آنها بر ايشان سبقت داشت. آنگاه منصور رو كرد بر حضرت امام صادق(عليه السلام) و گفت يا اباعبدالله حديثى كه فرمودى درباره صله رحم باز بفرمائيد تا بشنود مهدى، فرمود حديث كرد مرا پدرم از پدرش از جدش از على(عليه السلام)فرمود كه فرموده رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم): همانا مرد البته صله مى كند رحم خود را و به تحقيق باقى مانده از عمرش سه سال خداوند آن را سى سال مى گرداند و گاهى قطع رحم مى كند و به تحقيق باقى مانده از عمرش سى سال، خداوند آن را سه سال مى گرداند. سپس آيه را تلاوت فرمود: ] يَمْحوُا اللهُ ما يَشآءُ و يُثْبِتُ و عِنْدهُ اُمُّ الكتاب ; محو مى كند خداوند آنچه را بخواهد و ثابت مى كند و نزد اوست مادر كتاب [ .[50]

منصور گفت حديث خوبى بود و لكن يا اباعبدالله نظر من اين حديث نبود. حضرت گفت بلى، حديث كرد مرا پدرم از پدرش از جدش از على(عليه السلام) كه فرمود رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود: صله رحم شهرها را آباد مى كند و عمرها را زياد مى گرداند و اگر چه اهل آن نيكان نباشند. گفت اين حديث خوبى بود يا اباعبدالله و لكن نظر من اين نبود. حضرت فرمود حديث كرد مرا پدرم از پدرش از على(عليه السلام) فرمود رسول خدا فرمود: صله رحم حساب را سبك مى گرداند و از مردن هاى بد انسان را حفظ مى نمايد. منصور گفت بلى اين حديث را من در نظر داشتم.[51]


رسول گرامى اسلام فرمودند: من حاضر و غايب امتم را و آنهائى كه در صلب پدران و رحم مادران هستند امر مى كنم كه با خويشان خود پيوند كنند، اگر چه خويشان ايشان به اندازه يكسال راه دور باشند.[52]

صاحب كتاب انوار الهداية نقل كرده كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: كسى كه به ديدن خويشاوندان خود برود و از مال خود به آنها هديه كند خداوند اجر صد هزار شهيد به او مرحمت مى كند و به هر قدمى كه در اين راه برمى دارد چهل هزار حسنه در نامه عمل او نوشته مى شود و چهل هزار گناه از نامه عمل او پاك و چهل هزار درجه بر درجاتش افزوده مى شود و مثل اين است كه مدت صد سال خدا را از روى حقيقت پرستش كرده باشد.

رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: نيكى در حق پدر و مادر و پيوند با خويشاوندان حساب انسان را در روز محشر آسان مى نمايد. آنگاه اين آيه را تلاوت فرموده: ] وَالَّذينَ يَصِلوُنَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ اَنْ يوُصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم و يَخافوُنَ سوُءَ الحِسابِ [ .[53]

صله ارحام سبب خير در دنيا و آخرت مى شود.

امام باقر(عليه السلام) فرمودند: صله ارحام اعمال را پاك مى گرداند و ثروت را رشد مى دهد و گرفتارى را دور مى سازد و حساب را آسان مى نمايد و اجل را فراموشى دهد (عمرش را زياد مى كند). در اين روايت چهار نتيجه خداوند در صله رحم قرار داده: 1 ـ پاك شدن عمل 2 ـ زياد شدن ثروت 3 ـ رفع گرفتارى 4 ـ آسان شدن حساب، بنابراين منافع دنيوى و اخروى در صله رحم مى باشد.[54]

اگر مى خواهيد به آسانى حساب از شما بگيرند و از گناهان محفوظ بمانيد.

اسحاق بن عمار گفت امام صادق(عليه السلام) فرمود: به درستى كه صله رحم و نيكوكارى حساب را آسان مى نمايد و انسان را از گناه حفظ مى نمايد. پس صله كنيد، ارحامتان را و نيكى كنيد به برادران خود ولو اينكه سلام نمودن و نيكى جواب دادن باشد.

حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: از زائل كننده بپرهيزيد به درستى كه آن هلاك كننده است، مردان را گفتم منظور از آن چيست؟ فرمود قطع رحم مى باشد.


افضل اسلام و رتبه بعد از آن

طلحة بن زيد از حضرت ابى عبداللّه(عليه السلام) فرمود همانا مردى از خثعم آمد خدمت رسول گرامى اسلام و عرضه داشت به آن حضرت، خبر دهيد مرا چيست افضل اسلام؟ فرمود: ايمان به خداوند، سؤال كرد بعد چيست؟ فرمود: صله رحم. عرضه داشت بعد از آن؟ فرمود: امر به معروف و نهى از منكر.[55]

امام سجاد(عليه السلام) در دعاى مكارم الاخلاق

وَ مِنْ عَداوَةِ الأَدْنَيْنِ الوِلايَة، وَ مِنَ عُقوُقِ ذَوِى الاَرحامِ المُبَرَّة وَ مِن خِذْلانِ الاَقْرَبينَ اَلنُّصْرَة.

امام(عليه السلام) به پيشگاه خداوند عرض مى كند: بارالها دشمنى نزديكان را به دوستى، و جدائى ارحام را به نيكى، و پيوستگى و ترك يارى بستگان را به حمايت و نصرت تبديل فرما.

وَ مِنْ عَداوَةِ الأَدْنَيْنِ اَلْوِلايَة: بارالها دشمنى نزديكان را به دوستى مبدل فرما. ممكن است ناظر به دشمنانى باشد كه نسبت به آن حضرت در اشتباه بوده و سوء نيتى نداشته اند و از خدا مى خواهد كه اشتباه را از صفحه خاطرشان بزدايد و آنان را واقع بين كند تا دشمنى نابجا و بى موردشان مبدل به دوستى گردد يا ناظر به دشمنى بدخواهان و اشرار است كه على(عليه السلام)درباره آنان فرموده است. امام سجاد(عليه السلام) از مُقلَّبَ القلُوب مى خواهد كه در ضمير اينان تحوّلى را به وجود آورد تا دوستى و محبت نسبت به آن حضرت در قلوبشان جايگزين دشمنى و عداوت گردد.

در جمله دوم اين قسمت از دعاى مكارم الاخلاق كه مى فرمايد: و مِنْ عُقوُقِ ذَوِى الاَرْحامِ اَلْمُبَرَّة: بارالها، جدائى از ارحام را به نيكى و پيوستگى مبدل فرما. از جمله امورى كه در تعاليم اسلام مورد تأكيد قرار گرفته و رعايت آن اكيداً به جامعه مسلمين توصيه شده مسئله صله رحم است و در اين باره آيات متعدد و روايات بسيارى رسيده كه در اينجا پاره اى از آنها ذكر مى شود.

رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به امت خود فرموده است: آنان كه حاضرند و آنان كه غايبند و آنان كه از اصلاب مردان و ارحام زنان تا روز قيامت به دنيا مى آيند سفارش مى كنم كه صله رحم نمايند اگر چه فاصله آنان تا ارحامشان به قدر يك سال مسافرت با كاروان باشد، چه آنكه صله رحم يكى از مسائل مهم دين است.[56]


رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) براى پرورش افكار مسلمانان و راهنمائى آنان به وظائف اسلامى و انسانى در تمام مواقع مهمترين تذكرات را در مواقع مختلف در منبر و محضر به مردم مى داد. از آن جمله به مناسبت فرا رسيدن ماه مبارك رمضان و مهيا نمودن افكار مردم براى وظائف اجتماعى در منبر خطبه اى خواند و در خلال آن سه جمله را از پى هم فرمود: وَقِّروُا كِبارَكُم وَ ارْحَمُوا صِغارَكُم وَ صِلوُا أَرحامَكُم: بزرگسالان خود را احترام نمائيد، خردسالان خود را مورد ترحم و مهر قرار دهيد و ارحام خود را صله نمائيد.

با اينكه ذكر بزرگسالان و خردسالان شامل ارحام نيز مى شود، ولى چون مسئله صله رحم اهميت دارد حضرت آن را تخصيص به ذكر داد.

در حديث آمده است: كه خداوند سبحان فرموده است من رحمان هستم و نام رحم از اسم خودم مشتق نموده ام، پس هر كه صله رحم كند و با بستگان خود پيوند نمايد من او را با رحمت خود صله خواهم كرد و هر كس قطع كند من رحمت خود را از او قطع خواهم نمود.[57]

اگر كسى صله رحم مى كند و به ارحام خود عملا و قولا خدمت مى نمايد ولى در مقابل از آنان اذيت و آزار مى بيند، پيشواى اسلام به چنين شخصى اجازه نمى دهد قطع رحم كند و خاطر نشان مى نمايد كه اين كار عذاب الهى را در پى دارد.

مردى به حضور پيغمبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) شرفياب شد. عرض كرد من ارحامى دارم و آنها را صله مى كنم، ولى آنان مرا آزار مى دهند، مى خواهم تركشان گويم. حضرت فرمود: در اين صورت خداوند همه شما را ترك خواهد گفت.

صله ارحام و نيكوكارى از عوامل جلب رحمت باريتعالى در دنيا و آخرت است و در حديثى امام صادق(عليه السلام) اين دو مطلب را در كنار هم ذكر كرده و از فايده دنيوى و أخروى آن نام برده است.

امام صادق(عليه السلام) فرموده: صله رحم و نيكى كردن به برادران حساب را در قيامت آسان مى كند و آن دو، آدمى را از گناه محافظت مى نمايد. پس شما به ارحام خود صله كنيد و به برادران خود نيكى نمائيد، اگر چه به سلام كردن نيكو و جواب سلام دادن نيكو باشد.[58]

با توجه به اينكه مردم از جهت نيروى كار، بنيه مالى، تعداد عائله، سلامتى و بيمارى و ديگر جهات با يكديگر متفاوت هستند، قهراً صله رحم نيز متفاوت خواهد بود. افرادى كه در بين ارحام قدرت كار و درآمد كافى دارند و زندگى خود را به شايستگى اداره مى كنند به كمك مالى نياز ندارند، صله رحم در اين قبيل موارد به ديدن يكديگر رفتن، سلام و احوال پرسى نمودن و از آزار و اذيتشان پرهيز كردن است.


حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است: در دنيا صله رحم نمائيد گرچه با سلام گفتن باشد.[59]

در مواردى كه ارحام بر اثر پيرى يا بيمارى يا نقص عضو از كار افتاده و عائله دارند ارحام متمكن بايد در كمال علاقه مندى و گشاده روئى دست به دست هم بدهند و زندگى آنان را از جميع جهات اداره نمايند. در روايات اولياى گرامى آمده كه براى هر چيزى زكاتى است، زكوة علم معلومات خود را به افراد شايسته و لايق آموختن است، زكوة عقل رفتار و گفتار جُهّال را تحمل نمودن است، زكوة قدرت عفو و بخشيدن است و ديگر امورى از اين قبيل، در روايتى از على(عليه السلام) رسيده كه فرموده است: زَكوةُ اليَسارِ بِرُّ الجيرانِ وَ صِلَةُ الاَرْحامِ: زكوة كسانى كه از تسهيلات مالى برخوردارند نيكى به همسايگان و صله ارحام است.[60]

جالب آنكه به موجب روايات، كسانى كه به ارحام تهيدست و بى بضاعت خود كمك مالى مى نمايند پاداش و اجرشان در قيامت نزد بارى تعالى از ساير انفاقهاى مالى كه درباره ديگران انجام مى دهند، بيشتر و فزونتر است.

رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است: اجر صدقه دهنده ده برابر، پاداش قرض  دادن هجده برابر، مزد برادران دينى، بيست برابر و اجر صله رحم بيست و چهار برابر است.[61]

از آنچه كه معروض افتاد جمله دوم امام سجاد(عليه السلام) در اين قسمت از دعاى مكارم الاخلاق كه موضوع اين كتاب است روشن گرديد.

امام سجاد(عليه السلام) در جمله سوم دعاى مكارم الاخلاق كه موضوع بحث اين كتاب است در پيشگاه الهى عرض مى كند (وَ مِنْ خِذْلانِ الاَقْرَبين اَلنُّصَرة): و ترك يارى بستگان را به حمايت و نصرت تبديل فرما.

صله رحم از چند جهت شايان توجه است: اول از ديدگاه جود و عطا، كسانى كه طبع سخى و دست گشاده دارند، ارحام بى بضاعت خويش را با بلند نظرى مورد حمايت قرار مى دهند و با حفظ آبرو و عزتشان زندگى آنان را اداره مى نمايند. اين گروه داراى برترى و فضيلت اخلاقى هستند. على(عليه السلام) درباره اينان فرموده است: صلة الاَرْحامِ مِنْ اَفْضَلِ شِيَمِ الكِرامِ:[62] صله رحم از بزرگترين خوى و منش مردمان كريم النفس و بزرگوار است.


دوم از نظر دينى و ارزش اسلامى صله رحم از وظائف قطعى افراد با ايمان است و قطع رحم از گناهان بزرگ. در حديثى كه ذكر شد مردى از رسول خدا سؤال كرد مبغوضترين كارها نزد خدا چيست؟ حضرت اول از شرك نام برده و دوم از قطع رحم.

پاسخ آن جناب، روشنگر اين حقيقت است كه قطع رحم در كنار شرك قرار گرفته و به آن اندازه مورد بغض و بدبينى ذات اقدس الهى است. از اين رو ائمه(عليهم السلام)همواره مواظب اصحاب و دوستان خود بودند و در مقام بيان وظائف مالى آنان خدمت به ارحام بى بضاعت را خاطرنشان مى ساختند و اين مهم را تذكر مى دادند.

مردى به نام عمار از دوستان متمكن امام صادق(عليه السلام) بود. امام صادق(عليه السلام) به وى فرمود: اى عمار تو صاحب مال بسيار هستى، عرض كرد بلى فدايت گردم. فرمود: آيا زَكوة واجب را مى دهى؟ عرض كرد بلى. فرمود: آيا برادران دينيت را از حمايت مالى برخوردار مى سازى؟ عرض كرد بلى. فرمود: اى عمار، مال فانى مى شود، بدن در قبر مى پوسد و عمل باقى مى ماند و خداوند زنده اى است كه هرگز نمى ميرد. اى عمار آن را كه پيش فرستادى از تو سبقت نمى گيرد و آن را كه باقى گذاردى به تو ملحق نمى شود.[63]

سوم، از نظر خذلان قاطع رحم و اينكه ارحام بى بضاعت در روز گرفتارى او را يارى نمى نمايند و نيازش را با حمايت برطرف نمى سازند. زندگى بشر بر اساس همكارى و تعاون استوار است، مردم در جميع شئون حياتى به يكديگر نياز دارند، بايد همه دست به دست هم بدهند و چرخ زندگى را به حركت درآورند تا در پرتو آن جميع نيازهاى مادى و معنوى تأمين گردد. و بشر به حيات انسانى خويش ادامه دهد.

مردى به نام ابو عبيده به امام صادق(عليه السلام) عرض كرد:[64] از خداوند بخواهيد كه رزق مرا در دست بندگانش قرار ندهد. فرمود: خداوند از اين امر اِبا دارد و بايد افراد مردم با تعاون يكديگر تأمين گردند. تو از خداوند بخواه كه رزقت را در دست مردمان خوب و خَيّر قرار دهد كه اين از سعادت انسان است و رزقت را در دست اشرار قرار ندهد كه اگر اينطور شود از بدبختى و شقاوت انسان است.

براى آدمى در طول زندگى وقايعى پيش مى آيد و يا حوادثى مواجه مى شود، كه به كمك ديگران نياز دارد، مثلا يكى از افراد خانواده اش ناگهان دچار بيمارى سخت مى شود و بايد هر چه زودتر به بيمارستان منتقلش نمايند. يا آنكه مى ميرد و براى تهيه وسائل حمل جنازه و كفن و دفن لازم است اشخاصى او را يارى دهند يا مورد هجوم كسانى واقع مى شود و بايد با حمايت ديگران از خطر رهائى يابد و ساير رويدادهايى از اين قبيل.

البته افراد متمكّن بيش از افراد عادى يا تهيدستان به حمايت و يارى احتياج دارند. صله رحم در انجام اين مهم نقش مؤثرى دارد. زيرا اولا صله كننده بر اثر صله رحم محبوبيت به دست مى آورد و ثانياً در مواقع لازم ارحامى كه مديون اخلاقى او هستند به ياريش قيام مى كنند و دشمن را خوار و سركوب مى نمايند.

حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: اِثْنانِ لايَنْظُرُ اِلَيْهِم يَومَ القيامَةِ قاطِعَ الرَّحِمِ و جارَالسُّوء: دو كس را خداوند روز قيامت به نظر رحمت نمى نگرد، آنكه از خويشان ببرَّد و آنكه با همسايگان بدى كند.[65]




[1]ـ حجرات : آيه 10 .

[2]ـ كتاب گناهان كبيره / جلد 1، صفحه 149.

[3]ـ گناهان كبيره/ صفحه 149 و ميزان الحكمه / جلد 5 / صفحه 305.

[4]ـ بحارالانوار / جلد 11 / صفحه 106.

[5]ـ تحف العقول مرحوم بحرانى.

[6]ـ تحف العقول.

[7]ـ بحارالانوار.

[8]ـ كافى و كتاب گناهان كبيره شهيد دستغيب صفحه 159.

[9]ـ مردم، عموم مردم، فهم عمومى.

[10]ـ گناهان كبيره / صفحه 161.

[11]ـ نقل از كافى / لا تَقْطَعْ رَحِمَكَ وَ اِنْ قَطَعَكَ.

[12]ـ كافى به نقل از گناهان كبيره.

[13]ـ به نقل از كافى در كتاب گناهان كبيره. (عَنِ الْجَهْمَ بنِ حَميدِ قالَ قُلْتُ لاَِبيعَبدالله(عليه السلام) تكونُ لِىَ الْقِرابَةُ عَلى غَيْرِ اَمْرى اَلَهُمْ عَلَىَّ حَقٌّ؟ قال نَعَم حقُّ الرَّحِمِ لا يَقْطَعُهُ شَىْءٌ وَ اِذا كانوا عَلى اَمْرِكَ كانَ لَهُمْ حَقّانِ حقُّ الرَّحِمِ وَ حَقُّ الاِسلامِ.

[14]ـ معاند : دشمن .

[15]ـ بحارالانوار / جلد 74 / صفحه 93 كُنْتُ جالساً عند ابيعبدالله(عليه السلام) اِذْ قالَ لِىَ مُبْتَدِءً مِنْ قَبلِ نفسه يا داوود لَقَد عَرَضَتْ عَلَىَّ اَعمالَكُم يَومَ الْخَميس فَرَأَيتَ فيما عَرَضَ عَلَىَّ مِنْ عَمَلِكَ صِلَتِكَ لاَِبنِ عِمَّكَ فُلانٌ فَسَرَّنى ذلك اَنّى عَلِمتُ اَنَّ صِلَتِكَ لَهُ اَسرَعُ فى فَناءِ عُمرِهِ وَ قَطَعَ أَجَلِهِ.

[16]ـ بحارالانوار / جلد 74، حديث 29.

[17]ـ كافى و بحارالانوار / جلد 74، صفحه 98، حديث 41 عَنْ صَفْوانِ بنِ مِهران الجَمّال قال: وَقَعَ بَينَ عَبدالله بنِ الحسن و بَينَ اَبى عَبدالله(عليه السلام) كَلامٌ حَتّى اِرْتَفَعَتْ اَصْواتُهُما وَ اجْتَمَعَ الناسُ عَلَيْهِما حَتّى اِفْتَرِقا تِلكَ العَشيَّه، فَلمَّا اَصْبَحَتْ غَدَوْتُ فى حاجَة لى فَاِذا اَبوُ عَبدالله عَلى بابِ عَبداللّه بن الحسن و هو يَقول: قولى يا جارية لاَبى محمد هذا اَبوُعبدالله بِالباب، فَخَرَجَ عَبدُاللّه بن الحسن و هو يقول، يا اَبَا عَبدالله ما بِكَرَمِكَ؟ قال اِنَّهُ مَرَرْتُ البارِحَةَ بِآيَة مِنْ كتاب الله فَاقلَقَنى قال: ما هى؟ قال قوله عزوجل: الَّذينَ يَصِلوُنَ ما اَمَرَالله بِهِ اَنْ يوُصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافوُنَ سوُءَالحِساب قال فَاعْتَنَقا و بَكيَا جَميعاً ثُمَّ قال عبدالله الحسن صَدَّقْتَ وَالله يا اَبَاعبدالله كَأَنّى لَم اَقْرَءْ هذِهِ الآيَةِ قَطُّ.

[18]ـ گناهان كبيره.

[19]ـ گناهان كبيره.

[20]ـ گناهان كبيره.

[21]ـ سوره مجادله / 22 / لا تَجِدُ قَوماً يُؤْمِنوُنَ بِاللّهِ واليَومِ الآخِر يُوادُّونَ مَنْ حادَّاللهَ و رَسوُلَهُ و لَوْ كانوُا آبائُهُم اَوْ اِخوانُهُم اَوْ عَشيرَتُهُم.

[22]ـ سوره ممتحنه ، آيه 8 و 9 / لا يَنْهكُمُ اللهُ عَنِ الَّذينَ لَم يُقاتِلوُكُم وَ لَم يُخْرِجوُكُم مِنْ ديارِكُمْ اَنْ تَبَرُّوهُم وَ تُقسِطوُا اِلَيُهِم اِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُقسِطينَ. اِنّما يَنْهكُمُ اللهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلوُكُم فِى الدينِ وَاَخرَجوُكُم مِنْ ديارِكُمْ وَ ظاهَروُا عَلى اِخْراجِكُم اَنْ تُوَلُّوهُم و مَنْ يَتَوَلَّهُم فَاوُلئِكَ هُمُ الظّالِموُنَ.

[23]ـ بحارالانوار / جلد 16 / صفحه 30 / يا عَلى سِرْسِنين والِدَيْكَ، سِر سَنَةً صِلْ رَحِمَكِ، سِرْ ميلا عُدْ مريضاً، سِرْ ميلَيْنِ شَيِّع جِنازَةً، سِر اَرْبَعَةَ اَمْيال زُرْأَخاً فِى اللّهِ.

[24]ـ تفسير نمونه.

[25]ـ بغى : سركشى .

[26]ـ در خواست سراى آخرت.

[27]ـ نهج البلاغه.

[28]ـ نهج البلاغه كلمات قصار، جمله 192.

[29]ـ معانى الاخبار. مطابق نقل از تفسير نورالثقلين / جلد 4 / صفحه 139.

[30]ـ جمله «اوتيته على علم عندى» را به هر يك از معانى سه گانه فوق يا به همه آنها مى توان تفسير كرد.

[31]ـ اَوَلَم يَعلَم اَنَّ اللهَ قَد اَهلَكَ مِنْ قَبلَهِ مِنَ القُروُنِ مَنْ هُوَ اَشَدُّ مِنْهُ وَ اَكْثَِرُ جَعماً.

[32]ـ استيصال : .

[33]ـ سوره الرحمن، آيه 41.

[34]ـ بحارالانوار / جلد 74 / صفحه 95، حديث 25 اِبنِ البَرقى عَن اَبيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَنْ اَبيهِ، عن محمدبن خَلف عَن يونس عن عُمرِبنِ جَميع قال: كُنتُ عِندَ اَبى عَبدالله(عليه السلام) مَعَ نَفَر مِنَ اَصحابِهِ فَسَمِعْتُهُ و هو يَقوُلُ: اِنَّ الرَّحِمَ الاَئِمَّةِ عَلَيهِمُ السَّلام مِن آل محمد(صلى الله عليه وآله) لَيَتَعَلَّقُ بِالعَرشِ يَومَ القيامَةِ وَ تَتَعَلَّقُ بِها اَرحامُ الْمُؤْمِنينَ تَقوُلُ يا رَبِّ صِلْ مَنْ وَصَلَنا وَاقْطَعْ مَن قَطَعَنا قال الله تبارك و تعالى: اَنَا الرَّحمنُ وَ اَنتَ الرَّحِم شَفِقْتُ اِسمُكَ مِن اِسمى فَمَنْ وَصَلَكَ وَصَلتُهُ و مَنْ قَطَعَكَ قَطَعتُهُ و لِذلِكَ قال رسول الله(صلى الله عليه وآله) : اَلرَّحِمُ شَجْنَةٌ مِنَ اللهِ تعالى عزوجل.

[35]ـ خبر داد ما را مُحمدبنِ هارون الزنجانى از على بن عبدالعزيز از قاسم بن سلام قال معنى قول النبى(صلى الله عليه وآله وسلم). اَلرَّحِم شَجْنَهٌ مِنَ اللّه عزّوجلّ يَعنى قَرابَهٌ مُشْتَبَكَة .

[36]ـ بحارالانوار / جلد 74، حديث 1 باب صلة الرحم. ابن عيسى از بَزَنْطى، عن الرضا(عليه السلام) قال: قال ابو عبدالله(عليه السلام)صِلْ رَحِمَكَ وَ لَوْ بِشَرْبَة مِنَ الْماءِ وَ أَفْضَلَ ما يوُصَلُ بِهِ الرَّحِمُ كَفَّ الاَذى عَنْها.

[37]ـ بحارالانوار، جلد 74، صفحه 88 وَ قال صِلَةُ الرَّحِمَ مَنْسَأَةٌ فِى الأجَل، مَثْراةٌ فِى المالِ، مَحَبَّةٌ فِى الاَهلِ.

[38]ـ هارون عن ابن صدقه عن الصادق(عليه السلام) عن آبائه(عليه السلام) ان رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) قال: اِنَّ الْمَعروفَ يَمْنَعُ مَصارِعَ السُّوءِ وَ اِنَّ الصَّدقَةَ تُطفى غَضَبُ الرَّبِّ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ تَزيدُ فِى العُمرِ وَ تَنْفَى الفَقْرَ و قَولُ لا اله الا الله فيها شِفاءٌ مِنْ تِسعَة و تِسعينَ داء أَدْناها اَلْهَمّ.

[39]ـ بحارالانوار در باب نيكى والدين و در باب جوامع مكارم.

[40]ـ بحارالانوار باب صله رحم حديث پنجم.

[41]ـ بحارالانوار باب صله رحم حديث هفتم.

[42]ـ بحارالانوار باب صله رحم.

[43]ـ بحارالانوار باب صله رحم حديث دوازدهم.

[44]ـ مرحوم مجلسى از كتاب اربمأة .

[45]ـ سوره نساء، آيه 1.

[46]ـ بحارالانوار باب صله رحم حديث پانزدهم.

[47]ـ بحارالانوار باب صله رحم حديث شانزدهم.

[48]ـ بحارالانوار باب صله رحم حديث هفدهم.

[49]ـ بحارالانوار باب صله رحم حديث نوزدهم.

[50]ـ سوره رعد، آيه 39.

[51]ـ بحارالانوار از كتاب امالى صدوق نقل مى كند.

[52]ـ يكى از علماء معاصر حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد ميرخانى كتابى نوشته در زمينه احكام در جلد سوم، صفحه 19 از كتاب جامع العادات نقل مى كند.

[53]ـ بحارالانوار ـ سوره الرعد، آيه 21.

[54]ـ بحارالانوار.

[55]ـ نقل از محاسن، صفحه 291.

[56]ـ بحارالانوار حديث شصت و هشتم از كتاب عدة الداعى.

[57]ـ بحارالانوار / جلد 74 / قال الله تعالى: أنا الرحمن و هذه الرحم، شفقت لها اسماً من اسمى، فمن وصلها وصلته و من قطعها قطعته.

[58]ـ گناهان كبيره، از بحارالانوار.

[59]ـ بحارالانوار باب صله رحم.

[60]ـ شرح مكارم الاخلاق آيت الله فلسفى به نقل از فهرست موضوعى غرر، صفحه 133.

[61]ـ بحارالانوار باب صله رحم حديث شصت و دوم.

[62]ـ شرح مكارم الاخلاق آيت الله فلسفى / صفحه 361.

[63]ـ شرح مكارم الاخلاق آيت الله فلسفى. قال لَهُ اَبوُ عبدالله(عليه السلام) يا عمار اَنتَ رَبُّ مال كثير. قال نَعَم جُعِلتُ فِداكَ. قالَ فَتُؤَدّى ما اِفتَرَضَ اللهُ عَلَيكَ مِنَ الزَّكوةِ؟ قال نعم. قال فَتَخرُجُ المَعلومَ مِنْ مالِكَ؟ قال نعم. قال فَتَصِلَ قِرابَتَكَ؟ قال نعم. قال فَتَصِلَ اِخوانَكَ؟ قال نعم. فقال يا عمار، اِنَّ المالَ يَفْنى وَالْبَدَنَ يَبْلى وَ العَمَلَ يَبْقى وَالدَّيّانُ حىٌّ لا يَموُتُ يا عمار اِنَّهُ ما قَدَّمتَ فَلَنْ يَسْبِقْكَ و ما أخَّرتَ فَلَنْ يَلْحَقْكَ.

[64]ـ شرح مكارم الاخلاق آيت الله فلسفى به نقل از تحف العقول / صفحه 361 ابو عبيده: اُدعُ اللهَ لى اَنْ لا يَجْعَلَ رِزقى عَلى اَيْدِى العِباد فقال(عليه السلام). أَبَى اللهُ عَلَيكَ ذلِكَ اِلاّ اَنْ يَجْعَلَ اَرْزاقُ العِبادِ بَعضَهُم مِنْ بَعضِ لكِنْ اُدعُ اللهَ اَنْ يَجعَلَ رِزقَكَ عَلى اَيدِى الْخِيار خَلقَهُ فَاِنَّهُ مِنَ السَّعادَةِ وَ لا يَجعَلَهُ عَلى اَيدى شِرارِ خَلقِهِ فَاِنَّهُ مِنَ الشَّقاوَةِ.

[65]ـ نهج الفصاحه / صفحه 11 / حديث 55.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی