امّا «رجاء» و اميدوارى، آن نيز ريشه در شناخت فضل و كرم و لطف و بنده نوازى خدا دارد. خدايى كه از روى عنايت، مردم را آفريده و نه طاعت مردم به او سودى مى رساند و نه نافرمانى شان به او زيان وارد مى كند و بندگانش را به صِرف پشيمانى و اظهار ندامت مى بخشايد و گناهان را به حسنات تبديل مى كند و شفاعت را براى آمرزش بندگان قرار داده است. اينها همه روح اميدوارى مى آورد، ولى نبايد به حدّى باشد كه غرور آورد و انسان را به بى مبالاتى و گستاخى بكشاند.
امّا «حيا» نيز، با شناخت جلال و جمال و مقام عفو و كرم و اِنعام پروردگار، حاصل مى شود. خدايى كه پيوسته به ما لطف دارد و يك لحظه هم از ما غافل نيست و كارهاى بد ما را هم مى بيند و مى داند، در عين حال ما با چنين پروردگار مهربانى، دشمنى مى كنيم و در حضور او نفاق مىورزيم. اگر اين شناختها براى بنده، فراهم شود حالت حيا نيز پيدا مى شود. حيا پنج نوع است: حياى گناه، حياى تقصير، حياى كرامت، حياى محبت و حياى هيبت. هر يك از اين انواع نيز اهلى دارد و اهل هر كدام را نيز مراتبى است:
اينكه مردم، با آنكه به خدا ايمان دارند و عظمت پروردگار و نعمتهايش رامى شناسند و با گناهان نيز آشنايند ولى باز، به مقتضاى بندگى عمل نمى كنند، ريشه اش اولا ضعف ايمان است. ثانياً هيچ كس نمى تواند حق عظمت و نعمت خدا را آنگونه كه بايد و شايد ادا كند. ثالثاً مى پندارند كه منافع خدمتِ سلاطين دنيا نقد است و منافع عبادت خدا نسيه است و اينها همه از غرور و جهل سرچشمه مى گيرد.
مفاهيم ششگانه اى كه گفته شد، روح نماز است و كمال آن با اينهاست و مهمتر از همه تعظيم است.
تكبيرة الاحرام
درباره تكبيرة الأحرام نماز، مطالبى گفتنى است.
درباره كيفيّت آن: موقع گفتن تكبير، دستها را بالا مى برد، همراه با بالا بردن دست، گفتنِ «اللّه اكبر» را شروع مى كند و با آخرين قسمتِ تكبير، دستها پايين مى آيد. در حالتِ بالا بودن دستها، كف دستها را رو به قبله قرار دهد و به اندازه اى بالا برد كه انگشتان به لاله گوش برسد. قصد او از تكبير هم، بيزارى از شريكها و گفته هاى مشركان باشد.