بدان كه: خلعتِ سلطان اگر چه عزيز است، جامه خَلِقان ] = پوسيده و كهنه [خود از آن عزيزتر، و خوان بزرگان اگر چه لذيذ است، خورده انبان خود با لذّت تر.
سِركه از دسترنج خويش و تره *** بهتر از نان كدخدا و بَرِه
و اى عزيز! از عدم دِرهم، دَرهَمْ مباش، و دين را به دنيا مده كه در روز جزا گويند: دين آر، نه دينار.
حكماء گفته اند: اگر آب حيات به آبرو فروشند دانا نخرد، كه مردن به علّت ] = مرض [ بِهْ از زندگى به ذلّت.
براى نعمت دنيا كه خاك بر سر آن *** منه ز منّت هر سفله بار بر گردن
به يك دو روزه، رود نعمتش ز دست ولى *** بماندت اَبَدُ الدَّهر عار بر گردن
پس اى جان من! توكّل بر خدا كن و قطع طمع از خلق كن، و اعتنائى به آنچه در دست ايشان است منما و بگو:
ما آبروى فقر و قناعت نمى بريم *** با پادشه بگوى كه روزى مُقدّر است
كَلِمَةٌ فىِ ذَمِّ الْحِرْصِ
] نكوهش حرص [
اى عزيز! از حرص كناره گير، كه آن بيابانى است كران ناپيدا، كه از هر طرف كه روى به جائى نرسى. و دريائى است بى انتها كه هر چند در آن فرو روى عمق آن را نيابى. بيچاره كسى كه به آن گرفتار شد، گمراه و هلاك شد و خلاصى از براى او دشوار گرديد.