هجرت به مدينه
در همان سال وفات خديجه(عليها السلام)، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عموى فداكار و حامى بزرگ خود «ابوطالب» را نيز از دست داد.[25]و[26] ابوطالب(صلى الله عليه وآله وسلم) از صميمى ترين ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)بود، و چون رئيس قريش و بزرگ مكّه بود با نفوذى كه در ميان مكّيان و قريش داشت، وجودش پشتيبانى مهم براى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و مسلمين محسوب مى شد بطورى كه تا او زنده بود كفّار قريش نمى توانستند به پيامبر دست پيدا كنند.[27]
ابوطالب(عليه السلام) در سراسر عمر از هيچگونه حمايت و خدمتگزارى نسبت به پيامبر كوتاهى نورزيد و حتّى براى آن كه بتواند در برابر قريش و توطئه هاى آنان سدّى باشد ايمان و اسلام خود را پنهان مى داشت و با تقّيه زندگى مى كرد[28] و چنان تظاهر مى نمود كه فقط به جهت خويشاوندى از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) حمايت مى كند، و اين تدبير ابوطالب موجب آن مى شد كه كفّار قريش او را از خود بدانند و از بيم و احترام او نتوانند در صدد نابودى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) برآيند; و به جهت همين فداكارى و تقّيه، برخى خام انديشان در فرقه هاى اسلامى، در ايمان و مسلمان بودن ابوطالب ترديد كرده اند و به آن گرامى كه سراپا ايمان و ايثار بود نسبتهاى ناروائى چون شرك و كفر داده اند!![29]
بارى، با وفات ابوطالب(عليه السلام) كار بر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سخت تر شد و مبارزه و آزار و شكنجه قريش شدّت يافت تا آنجا كه با طرح نقشه اى مزوّرانه در صدد قتل پيامبر برآمدند و افرادى از طايفه هاى مختلف را بر آن گماردند كه ناگهان به خانه پيامبر هجوم آورده آن گرامى را به قتل برسانند، و بدين ترتيب قتل پيامبر به عهده طوايف مختلفى باشد و بنى هاشم و اقوام و عشيره پيامبر نتوانند به خونخواهى اقدام نمايند و ناچار گرفتن خونبها را بپذيرند...[30]