احترام فاطمه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)
از «عايشه» نقل كرده اند كه: «فاطمه(عليها السلام) هرگاه بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد مى شد براى او از جاى خود برمى خاست و سر فاطمه را مى بوسيد و او را بر جاى خود مى نشاند، و هرگاه پيامبر نزد فاطمه مى رفت تا فاطمه را ملاقات كند با يكديگر روبوسى مى كردند و با هم مى نشستند.»[118]
شهادت
پس از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، مصيبتهاى گوناگونى قلب زهرا(عليها السلام) را مى فشرد و زندگى را براى او تلخ و غير قابل تحمّل مى ساخت; از يكسو فقدان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)براى او كه به پدر گرامى خويش عشق مى ورزيد و هرگز تحمّل فراق و دورى او را نداشت بسيار دردناك بود، و از سوى ديگر رفتار توطئه گران در غصب خلافت امير مؤمنان، روح و جسم مطهّر زهرا(عليها السلام) را سخت آزرده ساخت.
همين مصيبتها و رنجها و نيز مصيبت هاى ديگرى كه از ياد آن صرف نظر مى كنيم موجب آن است كه در تاريخ مى خوانيم: زهرا(عليها السلام) پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)همواره گريان و اندوهگين بود، و گاه به زيارت قبر پدر مى رفت و بسيار مى گريست[119]، و گاه به مقابر شهدا مى رفت و زارى مى كرد[120]، و در خانه نيز جز گريه و عزادارى كار ديگرى نداشت، و چون گريه و زارى آن گرامى مورد اعتراض مردم مدينه قرار گرفت، امير مؤمنان(عليه السلام) براى او در گورستان بقيع كلبه اى بنا كرد كه «بيت الاحزان» ناميده شد، و زهرا(عليها السلام) هر بامداد حسنين(عليه السلام) را برمى داشت و به آنجا مى رفت و در ميان قبرها تا شبانگاه مى گريست، و چون شب فرا مى رسيد امير مؤمنان(عليه السلام) مى رفت و او را به خانه مى آورد، تا آنگاه كه بيمار شد و به بستر افتاد.[121]