هر كس پس از آنچه از علم و دانش به تو رسيده در مورد عيسى با تو محاجّه كرد، بگو بياييد فراخوانيم پسرانمان را و پسرانتان را و زنانمان را و زنانتان را و جانهايمان را و جانهايتان را، آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»
مباهله آن است كه: دو طرفى كه با هم در موضوعى اختلاف و تخاصم دارند بر زيان هم نفرين كنند و از خدا بخواهند كه لعنت و عذاب را بر طرفى كه باطل است فرود آورد، و اين كار فقط از پيامبران راستين كه ارتباط واقعى با خدا دارند برمى آيد.
مسيحيان نجران ابتدا پذيرفتند و قرار شد فرداى آن روز مباهله شود، امّا وقتى از نزد پيامبر رفتند در ميان خود به گفتگو پرداختند، و اسقف به آنان گفت: «اگر فردا با فرزندان و اهل بيتش آمد از مباهله با او بپرهيزيد و اگر با اصحابش آمد چيزى نيست (و پيامبر واقعى نخواهد بود).»
فرداى آن روز پيامبر همراه امير مؤمنان على و فاطمه زهرا و حسن و حسين(عليهم السلام)براى مباهله آمد و در برابر مسيحيان بر خاك نشست و به اهل بيت فرمود هنگامى كه من دعا كردم شما آمين بگوييد.
مسيحيان از مشاهده هيأت او، بسيار بيمناك شدند و اعتراف كردند كه روش او همانند ساير انبياى راستين است، و از او خواستند كه از مباهله منصرف شود و با آنان مصالحه نمايد، و با پرداخت اموالى بعنوان مصالحه بازگشتند.[116]
گريه بر گرسنگى پدر
«عبدالله بن الحسن» مى گويد: يك بار رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بر فاطمه(عليها السلام) وارد شد. فاطمه(عليها السلام) پاره اى نان جو خشك خدمت پيامبر آورد و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) با آن افطار كرد. آنگاه فرمود: «دخترم! اين اوّلين نانى است كه پدرت از سه روز پيش تاكنون خورده است.»
از اين كلام، فاطمه شروع به گريستن كرد، و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به دست مبارك خويش چهره او را نوازش فرمود و اشكش را پاك كرد.[117]