متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

على(عليه السلام) سر به زير افكند و ساكت ماند و از خجالت نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) متحيّر بود كه چه جوابى بدهد.

پيامبر جريان دينار را و اين كه از كجا تهّيه كرده و به چه كسى داده است مى دانست و خداى متعال به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) وحى فرموده كه آن شب را نزد على(عليه السلام)باشد; پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) چون سكوت على(عليه السلام) را مشاهده كرد فرمود: «اى ابوالحسن! چرا نمى گوئى «نه» تا بازگردم، يا «آرى» تا همراه تو بيايم؟»

على(عليه السلام) از روى حيا و نيز به جهت احترام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عرض كرد: «بفرمائيد در خدمت شما هستيم.»

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) دست على(عليه السلام) را گرفت و آمدند تا بر فاطمه(عليها السلام) وارد شدند، آن گرامى در محراب نماز خود تشريف داشت و نمازش را تمام كرده بود، و پشت سر او ديگى قرار داشت كه بخار از آن مُتصاعد بود، فاطمه(عليها السلام) چون صداى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)را در خانه خويش شنيد از محراب خود خارج شد و بر پيامبر سلام كرد ـ و او عزيزترين فرد نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بود ـ پيامبر جواب سلام او را فرمود و دست مبارك بر سر او كشيد و نوازش فرمود و گفت: «دخترم چگونه روز به شب آوردى؟ خداى متعال بر تو رحمت آوَرَد، به ما شام بده، خداوند تو را بيامرزد و همانا آمرزيده است.»

فاطمه(عليها السلام) ديگ را برداشت و نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و على(عليه السلام) نهاد، على(عليه السلام) چون به غذا نظر افكند و بوى دلپذير آن را استشمام نمود نگاهى از روى تعجّب به فاطمه(عليها السلام) كرد و فرمود: «اى فاطمه، اين غذا از كجا برايت رسيده است كه هرگز همرنگ آن نديده ام و رايحه اى به دلپذيرى آن نبوييده ام و پاكيزه تر از آن نخورده ام؟!»

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی