متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

عرض كرد: «اى ابوالحسن! مرا واگذار و از وضعم پرسش مكن.»

فرمود: «برادر، غير ممكن است تا از وضع تو آگاه نشوم از من بگذرى.»

عرض كرد: «برادر، به خاطر خدا مرا واگذار و از حالم جويا مشو.»

فرمود: «برادر، ممكن نيست حالت را از من پنهان كنى.»

عرض كرد: «اى ابوالحسن! اينك كه اصرار دارى و نمى پذيرى مى گويم; به خدائى كه محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را به نبوّت و تو را به وصايت، گرامى داشت مرا جز كوشش براى يافتن چيزى (كه رفع گرسنگى كند) از خانه بيرون نياورد، زيرا از نزد خانواده ام آمدم در حالى كه از گرسنگى به خود مى پيچيدند، هنگامى كه گريه اهل و عيال را ديدم نتوانستم بر زمين قرار بگيرم و غمگين و تنها بيرون آمدم، داستان و حال من اين است.

چشمان على(عليه السلام) گريان شد چنان كه اشك به محاسن مبارك او رسيد، و به او فرمود: «به آنچه سوگند ياد كردى سوگند ياد مى كنم كه مرا نيز از خانه بيرون نياورد مگر همان چيزى كه تو را از خانه بيرون آورد، و اينك دينارى قرض كرده ام و تو را بر خويش مقدّم مى دارم.» و دينار را به او داد و خود به مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)بازگشت و نماز ظهر و عصر و مغرب را در مسجد خواند، وقتى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)نماز مغرب را بپايان برد از كنار على بن ابيطالب(عليه السلام) عبور كرد ـ و او در صف اوّل قرار داشت ـ به او اشاره فرمود و على(عليه السلام) برخاست و دنبال رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) راه افتاد و جلوى يكى از درهاى مسجد به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد و سلام كرد و رسول خدا پاسخ سلامش را داد و فرمود: «اى ابوالحسن! آيا نزد تو چيزى براى شام هست كه همراه تو بيائيم؟»

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی