از ويژگيهاى اين ازدواج كه بيانگر علوّ مقام آن دو گرامى است آن كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)خواستگارى بسيارى از سران و اشراف قريش و عرب را نپذيرفت، و مى فرمود: «ازدواج فاطمه به فرمان الهى بستگى دارد.»[71] و سرانجام كه على(عليه السلام) به خواستگارى آمد از او پذيرفت و فرمود: «پيش از آمدن تو فرشته الهى به من خبر داد كه خداى متعال فرمان داده است فاطمه(عليها السلام) را با على(عليه السلام) تزويج نمائى.»[72]
آنگاه از امير مؤمنان على(عليه السلام) پرسيد: «براى تدارك ازدواج چه دارى؟» و على(عليه السلام) به عرض رساند كه جز يك «زره» و يك «شمشير» و يك «شتر» كه با آن آبكشى مى كرد، چيز ديگرى ندارد. و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از او خواست زره را بفروشد و با پول آن كه حدود پانصد درهم بود اثاث و جهيزيه بسيار ساده اى براى فاطمه(عليها السلام)خريدارى شد، و نيز ضيافتى بر پا داشتند و مسلمين را اطعام نمودند و با شادى و سرور و همراه با دعاى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، فاطمه(عليها السلام) را به خانه على(عليه السلام) بردند.[73]
هر گوشه از داستان اين ازدواج نورانى و آسمانى براى پيروان راه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و اهل بيت(عليه السلام)، بيانگر تأييدات الهى و توجّه خاص خداى متعال به خاندان نبوّت و امامت است، و در عين حال سادگى و نورانيت تعليمات اسلام را درمورد ازدواج آشكار مى سازد.
و اكنون فرازهاى جالبى از اين واقعه را مرور مى كنيم:
* هنگامى كه على(عليه السلام) به خواستگارى آمد، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند: «پيش از تو مردان ديگرى نيز فاطمه را خواستگارى كردند و در مورد هر يك به فاطمه سخن گفتم در چهره او بى ميلى و كراهت مشاهده كردم، اينك همين جا بمان تا من بازگردم. آنگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نزد فاطمه رفت و خواستگارى على(عليه السلام) را به او خبر داد، و فاطمه سكوت كرد ولى روى برنگرداند. پيامبر برخاست و فرمود: «اللّه اكبر، سكوتش نشان رضايت اوست.»[74]