- انسان شناسى
- 2
- 3
- 4
- 5
- 6
- 7
- 8
- 9
- 10
- 11
- 12
- 13
- 14
- 15
- 16
- 17
- 18
- 19
- 20
- 21
- 22
- 23
- 24
- 25
- 26
- 27
- 28
- 29
- 30
- 31
- 32
- 33
- 34
- 35
- 36
- 37
- 38
- 39
- 40
- 41
- 42
- 43
- 44
- 45
- 46
- 47
- 48
- 49
- 50
- 51
- 52
- 53
- 54
- 55
- 56
- 57
- 58
- 59
- 60
- 61
- 62
- 63
- 64
- 65
- 66
- 67
- 68
- 69
- 70
- 71
- 72
- 73
- 74
- 75
- 76
- 77
- 78
- 79
- 80
- 81
- 82
- 83
- 84
- 85
- 86
- 87
- 88
- 89
- 90
- 91
- 92
- 93
- 94
- 95
- 96
- 97
- 98
- 99
- 100
- 101
- 102
- 103
- 104
- 105
- 106
- 107
- 108
- 109
- 110
- 111
- 112
- 113
- 114
- 115
- 116
- 117
- 118
- 119
- 120
- 121
- 122
- 123
- 124
- 125
- 126
- 127
- 128
- 129
- 130
- 131
- 132
- 133
- 134
- 135
- 136
- 137
- 138
- 139
- 140
- 141
- 142
- 143
- 144
- 145
- 146
- 147
- 148
- 149
- 150
- 151
- 152
- 153
- 154
- 155
- 156
- 157
- 158
- 159
- 160
- 161
- 162
- 163
- 164
- 165
- 166
- 167
- 168
- 169
- 170
- 171
- 172
- 173
- 174
- 175
- 176
- 177
- 178
- 179
- 180
- 181
- 182
- 183
- 184
- همه صفحات
* انسان و هستى گرايى
1
انسان و هستى
مفهوم هستى همراه با ظهور، واقعيت و حقيقت است، چنانكه نيستى مفهومى در مقابل آن مى باشد. منظور از طرح مسأله انسان و هستى بحثى فلسفى نيست. هرچند بدون ارتباط نمى تواند باشد. مقصود اينست كه از گرايش انسان به هستى و حيات اخلاقى آن مطالبى را بنگاريم و اشاره اى به اين مسأله داشته باشيم، كه هدف زندگى و هدف ذاتى انسان در گرو شناخت درست از هستى و پرورش صحيح هستى گرايى انسان است.
براى تبيين مسائل فوق لازم است، اشاره اى به كيفيت هستى گرايى انسان و گريز او از نقض و نيستى داشته باشيم، و ملاحظه كنيم كه چگونه آدمى گاهى بدون توجه و آگاهى از روى بغض و لجاجت بر امورى كه داراى هستى فرضى و پنداريست تكيه كرده و در بعد انديشه و عمل از آن الهام مى گيرد.
*كيفيت هستى گرايى انسان
انسان هرچند داراى شك بسيار در امور واقعى باشد، در اين مطلب شك ندارد، بلكه علم دارد به اين كه واقعيت و حقيقت همراه با هستى است، و نيستى هيچ واقعيت ندارد، و غرايز و خواسته هاى فطرى در شعاع هستى هاى خاص واقعاً ارضاء مى شوند، و آنچه واقعيت ندارد و يا واقعيت و وجودى فرضى، پندارى و توهمى دارد، پوچ و باطل است و امور پوچ و باطل صلاحيت پاسخگويى خواسته هاى غريزى و فطرى را ندارد. با وجود چنين علمى كه شك به آن راه ندارد، بيان مى داريم كه بديهى ترين و جامع ترين امر واقعى در انسان كه آدميان آن را به اتفاق مورد قبول قرار داده اند، اصل گرايش به هستى و گريز از نيستى مى باشد. و بر اساس همين اصل همگان در پى بدست آوردن آنچه هست، مى باشند كمال و دارايى را در هستى ها جستجو مى كنند. البته اختلاف انسانها در اين است كه كدام هستى هدف ذاتى بايد قرار گيرد و چه هستى هايى بايد ابزار و وسيله باشد. برخى در هدف ذاتى به موجودى روى مى آورند و به او صفاتى مى دهند كه فقط پندارى و ذهنى است و با نسبت دادن چنين صفاتى، واقعيت كاذب به آن موجود مى دهند. و اين سبب مى شود كه انسان به پرسش موجودى پندارى كه واقعيتى در عالم خارج ندارد، قيام كند. و بقيه هستى ها را ابزار وصول به آن قرار دهد.