از علاماتى كه پيشوايان معصوم ما بر آن بسيار تأكيد كرده و صريح و روشن بيان فرموده اند، خروج سفيانى است; «سفيانى» طبق پاره اى از روايات مردى اموى و از نسل يزيد بن معاوية بن ابى سفيان و از پليدترين مردم است; نامش «عثمان بن عنبسه» است و با خاندان نبوّت و امامت و شيعيان دشمنى ويژه اى دارد. سرخ چهره و كبود چشم و آبله رو و بدمنظر و ستمگر و خيانتكار است، در شام ]سابق كه مشتمل بر دمشق و فلسطين و اردن و حمص و قنسرين است [ قيام و به سرعت پنج شهر را تصرف مى كند و با سپاهى بزرگ به سوى كوفه در عراق مى آيد و در شهرهاى عراق و به ويژه در نجف و كوفه جنايات بزرگى مرتكب مى شود و سپاهى ديگر به سوى مدينه در عربستان مى فرستد. سپاه سفيانى در مدينه به قتل و غارت مى پردازند و از آنجا به سوى مكّه مى روند; سپاه سفيانى در بيابانى ميان مدينه و مكّه به فرمان خداى متعال به زمين فرو مى روند; آنگاه امام قائم(عليه السلام) پس از جرياناتى از مكّه به مدينه و از مدينه به سوى عراق و كوفه مى آيد و سفيانى از عراق به شام و دمشق فرار مى كند. امام سپاهى را به تعقيب او روانه مى فرمايد كه سرانجام او را در بيت المقدس هلاك كرده و سرش را جدا مى سازند.[159]
. 4«خروج سيّد حسنى» :
بنابر روايات ائمه(عليهم السلام) سيد حسنى مردى از بزرگان شيعيان است كه در ايران و از ناحيه «ديلم و قزوين» (كوهستانهاى شمالى قزوين كه يك قسمت آن ديلمان نام دارد) خروج و قيام مى كند. مردى خداجو و بزرگوار است كه ادّعاى امامت و مهدويت نمى كند و فقط مردم را به اسلام و روش ائمه معصومين(عليهم السلام)دعوت مى نمايد و كارش بالا مى گيرد و پيروان بسيار پيدا مى كند. از محلّ خود تا كوفه را از ظلم و جور و فسق و فجور پاك مى سازد و مُطاع و رئيس است و مانند سلطان عادلى حكومت مى كند. هنگامى كه با سپاهيان و ياران خود در كوفه است به او خبر مى دهند كه امام قائم(عليه السلام) با ياران و پيروان خود به نواحى كوفه آمده است، سيّد حسنى با لشكريان خود با امام ملاقات مى كند; امام صادق(عليه السلام)فرموده اند كه سيّد حسنى امام را مى شناسد امّا براى آنكه به ياران و پيروان خود امامت و فضايل امام را ثابت كند،