متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

گفت: «از كه مى ترسى؟»

گفتم: «از آن كه اين عمل اوست; زيرا كه او امر فرمود كه از ابوجعفر[150] چيزى قبول مكن».

پس خليفه مكدّر شده بگريست.

صاحب كشف الغمه مى گويد: از اتفاقات حسنه اين كه روزى من اين حكايات را براى جمعى نقل مى كردم چون تمام شد دانستم كه يكى از آن جمع «شمس الدين محمد» پسر «اسماعيل» است و من او را نمى شناختم. از اين اتفاق تعجب نموده گفتم: «تو ران پدر را در وقت زخم ديده بودى؟»

گفت: «در آن وقت كوچك بودم ولى در حال صحت ديده بودم و مو از آنجا برآمده بود و اثرى از آن زخم نبود، و پدرم هر سال يك بار به بغداد مى آمد و به سامره مى رفت و مدّتها در آنجا به سر مى برد و مى گريست و تأسف مى خورد به آرزوى آنكه يك مرتبه ديگر آن حضرت را ببيند در آنجا مى گشت و يكبار ديگر آن دولت نصيبش نشد. آنچه من مى دانم چهل بارِ ديگر به زيارت سامره شتافت و شرف آن زيارت را يافت و در حسرت ديدن صاحب الامر از دنيا رفت».

در پايان اين حكايت مؤلف «نجم الثاقب» از «شيخ حرّ عاملى» در كتاب «امل الآمل» نقل كرده است كه «محمد بن اسماعيل» پسر «اسماعيل هرقلى» عالمى فاضل و از شاگردان علامه حلى بوده است.[151]

* «سيّد بن طاووس» مى فرمايد: «من در زمان خود عدّه اى را ديدم كه گفتند حضرت مهدى(عليه السلام) را ديده ايم و برخى از آنان نامه ها و جواب مسائلى از آن جناب براى اشخاص حمل مى كردند».[152]

* مرحوم «شيخ حرّ عاملى» از علماء بزرگ و مراجع شيعه در سده يازدهم هجرى نيز پس از نقل داستانى شبيه داستان هرقلى مى نويسد: «مانند اين جريان در زمان ما و در گذشته از آن حضرت(عليه السلام) متواتر و قطعى است».[153]

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی