متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

همچنانكه بازرگانان چيزهايى را براى طرف معاملات خود به دست افراد مطمئن مى فرستند; و همراه او بار نامه و نامه اى نبود كه به ابوجعفر داده باشد، زيرا وضعيت در زمان «معتضد عباسى» دشوار بود و از شمشير او خون مى چكيد، و امور امام در ميان خاصّان سرّى و پنهانى بود و آورندگان از آنچه نزد ابوجعفر ارسال مى شد خبر نداشتند، و فقط به آنان گفته مى شد كه اين كالا را به فلان جا ببر و تسليم كن، بدون آنكه او را از چيزى آگاه سازند و يا نامه اى با او همراه نمايند، تا مبادا كسى از فرستندگان اموال آگاهى يابد.[126]

.4 «محمد بن ابراهيم بن مهزيار اهوازى» مى گويد: «چون امام ابو محمّد عسكرى(عليه السلام) درگذشت مرا شكّ و ترديد ]در مورد وجود امام غائب(عليه السلام)[ فرا گرفت و در اين هنگام اموال فراوانى ]از سهم امام يا غير آن [ نزد پدرم گرد آمده بود و پدرم آن را حمل كرد ]تا به امام برساند [ و به كشتى نشست. من نيز به بدرقه او بيرون آمده بودم، پس درد شديدى بر او عارض شد و به من گفت: پسرم مرا بازگردان، مرا بازگردان كه مرگ فرا رسيده است، و در كار اين اموال از خدا بترس. آنگاه به من وصيّت كرد و درگذشت.

من با خود گفتم: پدرم كسى نبود كه به چيز نادرستى وصيت كند، اين اموال را به عراق مى برم و در كنار شط خانه اى كرايه مى كنم و به هيچ كس خبر نمى دهم، اگر چيزى مثل آنچه در زمان امام عسكرى(عليه السلام)آشكار مى شد، برايم آشكار شود، اموال را مى فرستم وگرنه همه را صدقه مى دهم.

به عراق آمدم و خانه اى در كنار شط كرايه كردم و چند روزى بودم كه فرستاده اى آمد و نوشته اى چنين آورد: «اى محمّد همراه تو اموالى چنين و چنان در درون بارهايى چنين و چنان است»، و همه آنچه آورده بودم و خودم كاملا از جزئيات آن آگاه نبودم شرح داده بود.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی