هنگامى كه «نرجس» در روم بود خوابهاى شگفت انگيزى ديد; يكبار در خواب پيامبر عزيز اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و عيساى مسيح(عليه السلام) را ديد كه او را به عقد ازدواج امام حسن عسكرى(عليه السلام)درآوردند و در خواب ديگرى شگفتى هاى ديگرى ديد و به دعوت حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) مسلمان شد; اما اسلام خود را از خانواده و اطرافيان خويش پنهان مى داشت، تا آنگاه كه ميان مسلمانان و روميان جنگ در گرفت و قيصر، خود به همراه لشكر روانه جبهه هاى جنگ شد. «نرجس» در خواب فرمان يافت كه به طور ناشناس همراه كنيزان و خدمتكاران به دنبال سپاهى كه به مرز مى روند برود، و او چنين كرد و در مرز برخى از جلوداران سپاه مسلمانان آنان را اسير ساختند و بى آنكه بدانند او از خانواده قيصر است او را همراه ساير اسيران به بغداد بردند.
اين واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم حضرت هادى(عليه السلام)روى داد[53] و كارگزار امام هادى(عليه السلام)نامه اى را كه امام به زبان رومى نوشته بود به فرمان آن گرامى در بغداد به «نرجس» رساند و او را از برده فروش خريدارى كرد و به سامرّاء نزد امام هادى برد. امام آنچه نرجس در خوابهاى خود ديده بود به او يادآورى كرد و بشارت داد كه او همسر امام يازدهم و مادر فرزندى است كه بر سراسر جهان مستولى مى شود و زمين را از عدل و داد پر مى سازد. آنگاه امام هادى(عليه السلام)«نرجس» را به خواهر خود «حكيمه» كه از بانوان بزرگوار خاندان امامت بود سپرد تا آداب اسلامى و احكام را به او بياموزد. و مدّتى بعد «نرجس» به همسرى امام حسن عسكرى(عليه السلام)درآمد.[54]»
«حكيمه» هر گاه خدمت امام عسكرى(عليه السلام) مى رسيد دعا مى كرد خداوند به او فرزندى عطا فرمايد; مى گويد: يك روز كه مطابق عادت به ديدار امام عسكرى(عليه السلام) رفته بودم همان دعا را تكرار كردم، آن گرامى فرمود: «فرزندى كه دعا مى كنى خدا به من عطا فرمايد امشب به دنيا مى آيد».[55]