ساديسم جنايت و آزار در متوكّل چندان اوج داشت كه حتّى خودش نيز گاه بدان اعتراف مى كرد! فتح بن خاقان وزير او روزى او را در انديشه مى بيند و با چاپلوسى مى گويد: «... چرا در انديشه اى؟ به خدا سوگند هيچ كس بر روى زمين بهتر و خوشتر از تو زندگى نمى كند».
متوكل پاسخ مى دهد: «... بهتر از من زندگى مردى است كه خانه وسيع و همسر شايسته و معاش فراهم و آماده داشته باشد و ما را نشناسد كه او را بيازاريم و محتاج ما نباشد كه او را تحقير كنيم!!».[23]
سخت گيرى و آزار متوكّل به خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به جايى رسيد كه مردم را به جرم دوستى و پيروى از امامان گرامى، كيفر و شكنجه مى كردند و به همين جهت كار بر اهلبيت طهارت بسيار مشكل شد.
«متوكل، عمر بن فرح رخجى را فرمانرواى مكّه و مدينه ساخت و او مردمان را از احسان به آل ابى طالب باز مى داشت و سخت دنبال اين كار بود; چنانكه مردم از بيم جان دست از رعايت و حمايت علويان برداشتند و بر خاندان امير مؤمنان على(عليه السلام) زندگى سخت شد...».[24]
دعوت امام به سامرّاء
بديهى است با ترسى كه خلفاى ستمگر از نفوذ ائمه(عليهم السلام) در جامعه و توجّه و علاقه مردم به آن بزرگواران، داشتند ممكن نبود دست از امامان بزرگوار ما بردارند و آنان را به حال خود بگذارند. در مورد متوكّل اضافه بر اين هراس كه دامنگير همه گذشتگان او بود; كينه و دشمنى ويژه اش نسبت به خاندان امير مؤمنان(عليه السلام) نيز بر مخالفت و سخت گيريش مى افزود; به همين جهت بر آن شد كه امام هادى(عليه السلام)را از مدينه نزد خود بياورد و از نزديك مراقب او باشد.