* ابوحماد رازى مى گويد: خدمت امام هادى(عليه السلام) شرفياب شدم و مسائلى پرسيدم. هنگامى كه خواستم از خدمت امام مرخص شوم فرمود: «هر وقت مشكلى برايت پيش آمد از عبدالعظيم حسنى بپرس و سلام مرا نيز به او برسان».[61]
* در مدارج ايمان و معرفت بدان جايگاه رسيد كه امام هادى(عليه السلام)به او فرمود: «تو از دوستان حقيقى مايى».[62]
* يكبار عقايد خويش را به امام عرضه داشت و امام هادى(عليه السلام)عقايد او را تصديق فرمود، چنانكه خود مى گويد: بر مولاى خود امام هادى(عليه السلام) وارد شدم، چون نظرش بر من افتاد فرمود: «مرحبا بر تو اى ابوالقاسم! تو براستى دوست مايى».
عرض كردم: «اى فرزند رسول خدا، مى خواهم دينم را به شما عرضه دارم چنانكه مورد رضايت شما بود بر آن ثابت قدم باشم تا خداى متعال را ملاقات كنم».
فرمود: «بگو».
عرض كردم: «اعتقاد من آنست كه خداى تبارك و تعالى يكتاست و هيچ چيز شبيه او نيست، و او از ابطال و تشبيه بيرون است (ابطال يعنى خدا را هيچ انگاشتن، و تشبيه يعنى او را با مخلوقات شبيه و همانند دانستن)، و خداى متعال نه جسم است و نه صورت و نه عرض و نه جوهر ; بلكه او پديد آورنده اجسام و صورتگر صورتها و آفريدگار اعراض و جواهر و مربّى و مالك و قرار دهنده و پديد آورنده هر چيز است. و معتقدم كه محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) بنده و پيامبر او و آخرين سفير الهى است و تا قيامت پيامبرى نخواهد آمد و شريعت و دين او پايان همه اديان و شرايع است و تا قيامت شريعتى پس از او نخواهد آمد. و معتقدم امام و جانشين و سرپرست پس از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام) و سپس حسن، و بعد حسين، على بن الحسين، محمد بن على، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمد بن على، و آنگاه تو مولاى من هستى».