بيرون آمديم و توقف كرديم. سپاه آماده او از نزد ما گذشتند و ترك رسيد. امام با او چند كلمه به زبان تركى صحبت كردند. او از اسب پياده شد و پاى مركوب امام را بوسيد.
ابوهاشم مى گويد: «ترك را قسم دادم كه با تو چه گفت».
ترك پرسيد: «اين مرد پيامبر است؟»
گفتم: «نه».
گفت: «مرا به اسمى خواند كه در كوچكى در بلاد ترك به آن ناميده مى شدم و تا اين ساعت هيچ كس از آن اطلاع نداشت».[47]
4. فروتنى درندگان
شيخ سليمان بلخى قندوزى، از علماء اهل تسنّن، در كتاب ينابيع المودة مى نويسد: مسعودى نقل كرده است كه متوكّل فرمان داد سه رأس از درندگان را به محوطه كاخ او آوردند. آنگاه امام هادى را به كاخ خود دعوت كرد و چون آن گرامى وارد محوطه كاخ شد دستور داد در كاخ را ببندند. اما درندگان دور امام مى گشتند و نسبت به او اظهار فروتنى مى كردند و امام با آستين خويش آنان را نوازش مى كرد. سپس امام به بالا نزد متوكّل رفت و مدّتى با او صحبت كرد و بعد پايين آمد و باز درندگان همان رفتار قبلى را نسبت به امام تكرار كردند تا امام از كاخ خارج شد. بعداً متوكل هديه بزرگى براى امام فرستاد.
به متوكّل گفتند: «پسر عموى تو (امام هادى(عليه السلام)) با درندگان چنان رفتار كرد كه ديدى، تو نيز همين كار را بكن!»
گفت: «شما قصد قتل مرا داريد! و فرمان داد اين جريان را فاش نسازند».[48]