پس از مستعين، معتز پسر متوكّل و برادر منتصر، خلافت را به دست گرفت. رفتار او نيز نسبت به علويان بسيار بد بود. در حكومت او گروهى از علويان كشته يا مسموم شدند و امام هادى(عليه السلام) نيز در زمان او به شهادت رسيد.
معتز سرانجام با شورش سران ترك و ديگران روبرو شد و شورشيان او را از كار بركنار كرده و پس از ضرب و جرح در سردابى افكندند و در آن را مسدود ساختند تا در همانجا به هلاكت رسيد.[40]
*
محدوديت امام و شهادت
هر انديشمندى با نگاهى به زندگى امام هادى(عليه السلام) درمى يابد كه آن گرامى در سراسر عمر با خفقان و محدوديت رنج آورى روبرو بوده است. البته اين وضعيت منحصر به زمان او نبود; بلكه در تمام دوران بنى اميّه و بنى عباس ـ جز فرجه هايى محدود ـ وضع به همين منوال بود; خلفاى غاصب، جامعه و مصالح آن را ناديده مى گرفتند و مردم را وسيله اى در جهت منافع خود مى پنداشتند.
در حكومت خلفاى ستمگر چنان رعب و وحشت حكمفرما بود كه مردم جرأت و شهامت نداشتند عليه طاغوتها بپا خيزند و از رهبرى امامان معصوم بهره بگيرند و حكومت راستين اسلام را برقرار سازند; به همين جهت رابطه امّت با امام بسيار محدود بود و چنانكه گذشت حكومت وقت امام هادى(عليه السلام) را به اجبار از مدينه به مركز خلافت آن روز يعنى سامرّاء آورد و آن بزرگوار را كاملا تحت مراقبت نگهداشت. در عين حال امام با تحمّل همه رنج ها و محدوديت ها هرگز به كمترين تفاهمى با ستمگران تن نداد بديهى است كه شخصيت الهى و موقعيت اجتماعى امام و نيز مبارزه منفى و عدم همكارى او با خلفا براى طاغوتها هراس آور و ناگوار بود و بنى عباس پيوسته از اين مسأله رنج مى بردند و سرانجام به تنها راه چاره رسيدند و آن خاموش كردن نور خدا و شهادت آن بزرگوار بود.
بدين ترتيب، امام هادى(عليه السلام) نيز همانند نياكان گراميش به مرگ طبيعى از دنيا نرفت و در زمان خلافت معتزّ عباسى مسموم گرديد[41] و در سوّم ماه رجب سال 254 هجرى رحلت فرمود و در سامرّاء در خانه خويش به خاك سپرده شد.[42]