متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

امام فرمود: «او از اين كار بى نياز شد».

من بازگشتم و نفهميدم منظور امام از اين سخن چه بوده تا آنكه خبر رسيد، ام الحسن سيزده يا چهارده روز پيش از آن هنگام كه من خدمت امام بودم درگذشته است.[21]

3. احمد بن حديد مى گويد: با گروهى براى انجام مراسم حج مى رفتيم. راهزنان راه را بر ما بستند ]و اموالمان را بردند [چون به مدينه رسيديم امام جواد(عليه السلام) را در كوچه اى ملاقات كردم، به منزل آن گرامى رفتم و داستان را به عرض امام رساندم. فرمان داد لباسى و پولى برايم آوردند، و فرمود: «پول را ميان همراهان خويش به همان مقدار كه دزدها از آنان برده اند تقسيم كن». پس از آنكه تقسيم كردم دريافتم پولى را كه امام عطا كرده بود درست به همان اندازه بود كه دزدها برده بودند نه كمتر و نه بيشتر.[22]

4. محمد بن سهل قمى مى گويد: در مكه مجاور شده بودم. به مدينه رفتم و بر امام جواد(عليه السلام) وارد شدم. مى خواستم از امام لباسى تقاضا كنم، اما تا هنگام خداحافظى نشد كه تقاضاى خود را بگويم. با خود انديشيدم كه تقاضايم را در نامه اى به آن حضرت بنويسم، و همين كار را كردم. آنگاه به مسجد رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) رفتم و با خود قرار گذاشتم كه دو ركعت نماز بخوانم و صد بار از خداى متعال خير و صلاح بطلبم; اگر به قلبم الهام شد كه نامه را براى امام بفرستم مى فرستم وگرنه نامه را پاره كنم. چنان كردم و به قلبم گذشت كه نامه را نفرستم، نامه را پاره كرده به سوى مكه رهسپار شدم. در اين حال شخصى را ديدم دستمالى در دست و لباسى در آن دارد و ميان كاروانيان مرا مى جويد. به من رسيد و گفت: «مولايت اين لباس را برايت فرستاده است...»[23]

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی