متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

مأمون گفت: «سپاس خداى را بر اين نعمت و اين كه نظر من درست درآمد. آنگاه به عباسيان رو كرد و گفت آيا آنچه انكار مى كرديد دانستيد؟!».

در همين مجلس مأمون ازدواج با دخترش را به امام پيشنهاد كرد و از او خواست خطبه عقد را بخواند. امام پذيرفت و در آغاز خطبه فرمود: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ اِقْراراً بِنِعْمَتِه، وَلا اِلهَ إِلاَّ اللّهُ اِخْلاصاً لِوَحْدانِيَّتِهِ وَصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّد سَيِّدِ بَرِيَّتِه، وَالاَْصْفِياء مِنْ عِتْرَتِه. اَمّا بَعْدُ فَقَدْ كانَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ عَلَى الاَْنامِ، أَنْ أَغْناهُمْ بِالْحَلالِ عَنِ الْحَرامِ، وَقالَ سُبْحانَةُ: وَاَنْكِحُوا الاَْيامى مِنْكُمْ وَالصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَاِمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللّهُ واسِعٌ عَليمٌ; خداى را براى اعتراف بر نعمت او سپاسگزارم، و ]كلمه توحيد[ ـ لا إله إِلاَّ اللّهُ مى گويم به جهت اخلاص در وحدانيت او و درود خدا بر محمد سرور آفريدگان و بر برگزيدگان از خاندان او. بى ترديد از فضل و رحمت خدا بر مردمان است كه آنان را به وسيله حلال از حرام بى نياز ساخته ـ ]و به ازدواج فرمان داده [ـ و فرموده: بى زن و بى شوهر از خودتان و شايستگان از بردگان و كنيزان خود را به ازدواج يكديگر درآوريد ـ ]و به جهت فقر و بى چيزى از ازدواج مانع نشويد[ ـ اگر فقير باشند خداوند به رحمت خود ـ ]به آنان عطا مى فرمايد و [ ـ بى نيازشان مى سازد و خداى متعال وسعت دهنده روزى بندگان و داناى به همه چيز است».

آنگاه امام با تعيين مهريه اى معادل مهريه حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) (پانصد درهم) موافقت خود را با ازدواج با دختر مأمون اعلام فرمود. مأمون از طرف دختر عقد را خواند و امام جواد قبول فرمود و به فرمان مأمون هدايا و جوائز چشمگيرى به حاضران دادند و سفره ها گستردند و مردم غذا خوردند و متفرق شدند. و فقط گروهى از نزديكان و درباريان مأمون باقى ماندند و مأمون از امام تقاضا كرد كه خود پاسخ صورتهاى گوناگون «صيد در حال احرام» را بگويد و امام پذيرفت و به تفصيل به شرح آن پرداختند.[39]

مأمون با شنيدن پاسخ، امام را بسيار تحسين كرد و تقاضا نمود اين بار امام از يحيى بن اكثم مسأله اى بپرسد. امام به يحيى رو كرد و فرمود: «آيا بپرسم؟»

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی