متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

عباسيان به يحيى بن اكثم كه قاضى آن زمان بود مراجعه كردند و به او وعده پاداش هنگفتى دادند تا از امام جواد(عليه السلام) مسأله اى بپرسد كه او پاسخ آن را نداند و يحيى پذيرفت. آنگاه نزد مأمون بازگشتند و از او خواستند روزى را براى اين كار تعيين كند.

مأمون روزى را تعيين كرد، همه در آن روز گرد آمدند. مأمون فرمان داد در بالاى مجلس براى امام جواد(عليه السلام) جايى را تعيين كردند. امام وارد شد و در محلى كه تعيين شده بود نشست. يحيى بن اكثم روبروى او نشست. ديگران نيز در جاى خود قرار گرفتند و مأمون هم كنار امام نشسته بود.

يحيى بن اكثم به مأمون گفت: «اجازه مى دهيد از ابوجعفر سؤالى بنمايم؟»

مأمون گفت: «از خود او اجازه بخواه».

يحيى به امام رو كرد و گفت: «فدايت شوم اجازه مى دهى سؤالى مطرح كنم؟»

امام فرمود: «اگر مى خواهى بپرس».

يحيى گفت: «فدايت شوم در مورد كسى كه در حال احرام شكارى[38] را بكشد چه مى فرمائيد؟»

امام فرمود: «اين مسأله صورتهاى فراوانى دارد: آيا در خارج حرم بوده يا در داخل، از حرمت اين كار اطلاع داشته يا بى اطلاع بوده، عمداً كشته يا سهواً و بخطا، عبد بوده يا آزاد، صغير بوده يا كبير، بار اول او بوده كه چنين كارى كرده يا بار دوم، صيد پرنده بوده يا غير پرنده، كوچك بوده يا بزرگ، كشنده از كار خود پشيمان شده يا قصد تكرار آن را دارد، در شب صيد كرده يا در روز، احرام او احرام عمره بوده يا احرام حج».

يحيى بن اكثم از اين كه امام كه در آن هنگام تقريباً نه ساله بود، اصل سؤال او را چنين عالمانه تشريح كرد متحيّر ماند و آثار عجز و شكست در چهره اش پديدار شد و زبانش به لكنت افتاد; چنانكه همه حاضران ]قدرت علمى امام و شكست يحيى را[ دريافتند.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی