شهادت امام
خليفه جبار عباسى، منصور دوانيقى، كه از اراذل خلفاى بنى عباس و مردى سختگير و ستمگر بود، همواره امام صادق(عليه السلام) را در مراقبت شديد مأموران خويش مى داشت و جاسوسانى بر آن حضرت گماشته بود و بارها امام را براى آزار و حتى نابودى نزد خود مى آورد، اما چون تقدير نبود موفق به انجام نيت پليد خود نمى شد.
امام هفتم حضرت كاظم(عليه السلام) مى فرمايد: «يكبار منصور، پدرم را طلب كرد تا به قتل برساند و شمشير و بساطى هم آماده ساخت و به ربيع ـ ]كه از درباريان او بود [ ـ سفارش كرد كه چون جعفر بن محمد وارد شد و با او سخن گفتم و دست بر هم كوفتم گردنش را بزن. امام وارد شد، تا چشم منصور بر امام افتاد بى اختيار از جاى برخاست و خوش آمد گفت، و اظهار داشت شما را براى آن احضار كردم كه بدهيهايتان را بپردازم... آنگاه با خوشرويى حال خويشان و بستگان امام را جويا شد و به ربيع رو كرد و گفت: تا سه روز ديگر جعفر بن محمد را نزد خانواده اش بازگردان...».[78]
اما منصور نتوانست وجود امام را كه ديگر آوازه امامت و رهبريش تا دورترين سرزمينهاى اسلامى پر كشيده بود، در ميان جامعه تحمل كند. در ماه شوال سال 148 هجرى قمرى آن گرامى را مسموم ساخت و امام در بيست و پنجم شوال در سن شصت و پنج سالگى به جهان ديگر رفت و پيكر پاكش را در بقيع در كنار پدر گراميش بخاك سپردند.[79]
چه نيكوست كه در سوگ آن بزرگ همزبان با شاعر فداكار شيعى ابوهريره عجلى بخوانيم و اشك بريزيم:
اَقُولُ وَقَدْ راحُوا بِه يَحْمِلُونَهُ *** عَلى كاهِل مِنْ حامِليهِ وَعاتِق
اَتَدْرُونَ ما ذاتَحْمِلُونَ اِلَى الثَّرى *** ثَبيراً ثَوى مِنْ رَأْسِ عَلْياءِ شاهِق
غَداهَ حَثَى الْحاثُونَ فَوْقَ ضَريحِه *** تُراباً وَاَوْلى كانَ فَوْقَ الْمَفارِقِ[80]