صفوان مى گويد: «حمران با اصحاب خود مى نشست، و پيوسته از ائمه(عليهم السلام)روايت مى كرد، و اگر مصاحبان از غير ائمه(عليهم السلام)حديثى مى گفتند نمى پذيرفت و اگر اين كار (نقل حديث از غير ايشان) سه بار تكرار مى شد و به اعتراض او توجه نمى كردند، از آن مجلس برمى خاست».[66]
يونس بن يعقوب مى گويد: «حمران علم كلام (عقائد) را بخوبى مى دانست»[67] و هشام بن سالم مى گويد: با گروهى از ياران امام صادق(عليه السلام) در خدمت امام بوديم، مردى از اهالى شام وارد شد... امام به او فرمود: «چه مى خواهى؟»
گفت: «شنيده ام تو به آنچه سئوال شود آگاهى دارى، به همين جهت آمده ام تا با تو مناظره كنم».
فرمود: «درباره چه چيزى؟»
گفت: درباره قرآن».
امام او را به حمران ارجاع داد.
گفت: «من براى مناظره با تو آمده ام نه حمران!»
فرمود: «اگر بر حمران غلبه كردى بر من پيروز شده اى».
مرد شامى به حمران روى آورد و هرچه پرسيد جواب شنيد تا خسته شد. امام به او فرمود: «حمران را چگونه يافتى؟»
گفت: «استادى ماهر است، هر چه پرسيدم پاسخ داد...».[68]