متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

آنگاه يحيى پس از برخى مكالمات، نسخه اى از صحيفه سجاديه را كه نزدش بود به متوكل سپرد تا به مدينه ببرد و به برخى از اقوام او برساند، و گفت: «به خدا سوگند اگر اين نبود كه پسر عمويم حضرت صادق(عليه السلام)فرموده است من كشته و به دار آويخته مى شوم، اين صحيفه را به تو نمى سپردم... ولى من مى دانم كه گفته او حق است و آن را از پدران خود(عليهم السلام) فرا گرفته است».[57]

و ديرى نپائيد همچنان شد كه امام صادق(عليه السلام) فرموده بود.

2. صفوان بن يحيى مى گويد: جعفر بن محمد بن اشعث به من گفت: «مى دانى چرا ما شيعه شديم با آنكه از اين مذهب سخنى نزد ما نبود، و آنچه ديگران در اين باره مى شناختند نمى شناختيم؟»

گفتم: «جريان چيست؟»

گفت: روزى منصور دوانيقى از پدرم خواست مردى هوشيار و زيرك براى انجام مأموريتى ويژه معرفى كند. پدرم دايى خود را معرفى كرد. منصور او را احضار نمود و پولى به او داد و گفت: به مدينه برو و با عبدالله بن حسن بن الحسن و گروهى از خويشاوندانش و از جمله جعفر بن محمد ملاقات كن، و به آنان بگو من غريبم و از خراسان آمده ام، در آنجا شيعيان و پيروانى داريد كه اين پول را براى شما فرستاده اند; و به هر كدام مبلغى با شرايطى بپرداز و بگو من فرستاده آنها هستم و دوست دارم رسيد پول را با خط خودتان بنويسيد كه همراه من باشد.

دايى پدرم به مدينه رفت، و پس از مدتى مراجعت كرد و نزد منصور آمد. پدرم نيز در مجلس منصور بود.

منصور پرسيد: «چه كردى؟»

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی