متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

چنانكه در زندگى ساير ائمه(عليهم السلام) نيز گفتيم; خلفاى اموى و عباسى معمولا ائمه(عليهم السلام) را زير نظر و مراقبت شديد داشتند، و از تماس مردم با آنان جلوگيرى مى كردند، و سعى شان بر گمنام داشتن و ناشناخته ماندن آن بزرگواران بود. لذا هر يك از ائمه(عليهم السلام) همين كه تا حدودى در بلاد اسلامى نام آور مى شد توسط خلفا مقتول و مسموم مى گشت. با آنكه از يك سو پذيرش ولايتعهدى به اجبار بود، و از سوى ديگر پذيرش امام با شرايطى بود كه در حكم نپذيرفتن مى نمود، در عين حال شهرت اين مسأله در سرزمين هاى دور و نزديك اسلام، و اين كه مأمون اعتراف كرده است كه امام رضا(عليه السلام)پيشواى امت و سزاوار خلافت است، و مأمون از ايشان خواسته خلافت را بپذيرند و ايشان نپذيرفته و به اصرار مأمون ولايتعهدى را با شرايطى پذيرفته است; همين ها خود در ژرفاى عمل به سود روش امام و شكستى براى سياست مأمون بود.

بسيار مناسب است اين جريان با جريان شوراى تحميلى از سوى خليفه دوم عمر، و شركت امير مؤمنان على(عليه السلام) در آن شورى مقايسه شود، و اتفاقاً امام رضا(عليه السلام)به شباهت اين دو حادثه اشاره فرموده است.

عمر به هنگام مرگ دستور داد پس از او شورايى با شركت عثمان، طلحه و عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابى وقاص، زبير و اميرمؤمنان على(عليه السلام)تشكيل شود، و اين شش تن از ميان خود خليفه اى برگزينند، و هر يك مخالفت كرد او را به قتل برسانند. برنامه طورى تنظيم شده بود كه على(عليه السلام)همچنان از خلافت محروم بماند و چون مى دانستند خلافت حق اوست، مى خواستند با برگزيدن ديگرى، على(عليه السلام)مخالفت كند و كشته شود، و قتل او قانونى هم باشد!!

برخى از بستگان از اميرمؤمنان على(عليه السلام) پرسيدند: «با آنكه مى دانى خلافت را به تو نمى دهند چرا در اين شورى شركت مى كنى؟»

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی