در تواريخ ديگرى نقل شده، هنگامى كه امام اين حديث را مى فرمود، مردمان نيشابور ـ كه در آن هنگام از شهرهاى بزرگ خراسان و بسيار پرجمعيت و آباد بود و بعدها در حمله مغول ويران شد ـ چنان انبوه شده بودند كه مدتى طولانى از صداى فرياد و گريه مردم از شوق ديدار امام، گفتن حديث ممكن نمى شد تا روز به نيمه رسيد، و پيشوايان و قضات فرياد مى زدند: اى مردم گوش كنيد و پيامبر را در مورد عترتش ميازاريد، و خاموش باشيد...
سرانجام امام در ميان شور و شوق مردم حديث را فرمود و بيست و چهار هزار قلمدان آماده نوشتن كلمات امام شد.[36]
* هروى مى گويد: امام از نيشابور بيرون آمد و در ده سرخ[37] به امام عرض كردند: «ظهر شده است آيا نماز نمى گذاريد؟»
امام پياده شد و آب خواست، و ما آب نداشتيم، امام به دست مبارك خويش خاك را كاويد و چشمه اى جارى شد چنانكه آن گرامى و همه همراهان وضو ساختند، و اثر اين آب تاكنون باقى است.[38]
وقتى به سناباد رسيد به كوهى كه از سنگ آن ظروفى مى ساختند تكيه كرد و فرمود: «خداوندا مردم را از اين كوه سودمند فرما و آنچه در ظروفى كه از اين كوه مى تراشند قرار گيرد بركت ده» و آنگاه فرمان داد ديگهايى براى او از سنگ آن كوه تهيه كنند و فرمود: طعام او را جز در اين ديگها نپزند،[39] آن گرامى در غذا خوردن بى تكلف و كم خوراك بود.[40]
آنگاه در طوس به خانه حميد بن قحطبه طائى وارد شد، و به بقعه اى كه «هارون الرشيد» در آن مدفون بود[41] وارد شد، و در يكسوى گور هارون با دست، خطى كشيد و فرمود:
«هذِهِ تُرْبَتى، وَفيها اُدْفَنُ وَسَيَجْعَلُ اللّهُ هذَا الْمَكانَ مُخْتَلَفَ شيعَتى وَاَهْلِ مَحَبَّتى...;[42] اين خاك من است و در آن مدفون خواهم شد، و به زودى خداى متعال اين مكان را زيارتگاه و محل رفت و آمد شيعيان و دوستدارانم قرار خواهد داد...».