عرض كردم: «هرچه شما بفرمائيد، اگر بفرمائيد بمان مى مانم و اگر بفرمائيد برو مى روم».
فرمود: «بمان، و اين هم رختخواب (و به لحافى اشاره فرمود)».
آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت. من از شوق به سجده افتادم و گفتم: «سپاس خداى را كه حجت خدا و وارث علوم پيامبران در ميان ما چند نفر كه خدمتش شرفياب شديم تا اين حد به من محبت فرمود».
هنوز در سجده بودم كه متوجه شدم امام به اطاق من بازگشته است; برخاستم. حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود: «اى احمد! امير مؤمنان(عليه السلام) به عيادت صعصعة بن صوحان ] كه از ياران ويژه آن حضرت بود [ رفت، و چون خواست برخيزد فرمود: «اى صعصعه! از اين كه به عيادت تو آمده ام به برادران خو افتخار مكن (عيادت من باعث نشود كه خود را از آنان برتر بدانى) از خدا بترس و پرهيزگار باش، براى خدا تواضع و فروتنى كن خدا تو را رفعت مى بخشد».[16]»
امام با اين عمل و سخن خويش هشدار داده است كه هيچ عاملى جاى خودسازى و تربيت نفس و عمل صالح را نمى گيرد، و به هيچ امتيازى نبايد مغرور شد، حتى نزديكى به امام و عنايت و لطف آن بزرگوار نيز نبايد وسيله فخر و مباهات و احساس برترى بر ديگران گردد.
موضع گيرى امام در برابر دستگاه خلافت
امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) در طول مدت امامت خويش با خلافت هارون الرشيد و دو فرزندش، امين و مأمون، معاصر بوده است; ده سال با سالهاى آخر زمامدارى هارون، و پنج سال با حكومت امين و پنج سال با حكومت مأمون.