هادى، گذشته از اخلاق سياسى، از جهت خصلت هاى فردى نيز مردى منحط، شرابخواره و خوشگذران بود.
يكبار به يوسف صيقل بخاطر چند بيت شعر كه با آوايى خوش خوانده بود، به اندازه باريك شتر درهم و دينار داد.[11]
ابن داب نامى، مى گويد: «روزى نزد هادى رفتم، چشمانش از اثر شراب خوارى و بيدارى، سرخ شده بود. از من قصه اى در مورد شراب خواست، برايش به شعر گفتم. شعرها را يادداشت كرد و 40 هزار درهم به من داد».[12]
اسحاق موصلى موسيقى دان معروف عرب، مى گويد: «اگر هادى زنده مى ماند ما ديوار خانه هايمان را بايد از طلا بالا مى برديم».[13]
هادى نيز سال 170 هجرى درگذشت و هارون شاه اسلام شد![14]
در اين زمان حضرت امام موسى كاظم(عليه السلام) چهل و دو ساله بودند.
دوران هارون، اوج اقتدار و قلدرى و چپاول و كامروايى عباسيان بود. هارون در پايان مراسم بيعت، يحيى برمكى، از ايرانيانى كه به وزيرى پادشاه رفته بودند، را به وزارت خويش برگزيد و به او اختيار تام و مطلق در اداره همه امور و عزل و نصب هر كس داده بود و به رسم آن زمان به عنوان پشتوانه اين اختيار، انگشتر خويش را به او داد.[15] و خود به حيف و ميل بيت المال در شرب و زنبارگى و خريد جواهرات و لهو و لعب مشغول شد.
درآمد بيت المال در آن زمان كه گوسفند دو يا چهار ساله را به يك درهم مى فروختند; پانصد ميليون و دويست و چهل هزار درهم بود.[16]
او دست به خرج اين درآمد گشود و به شاعرى بنام اشجع در ازاء مديحه اى، يك ميليون درهم داد.[17]