امام در مدينه، با وجود خفقان شديد دربار عباسى، به ارشاد خلق و تعليم و آماده ساختن شيعيان، مشغول بود، تا در سال 169 هجرى مهدى هلاك شد و پسرش هادى بجاى او به تخت سلطنت نشست.
هادى، بر خلاف پدرش; دموكراسى را هم رعايت نمى كرد و علناً با فرزندان على سرسخت بود و حتى آنچه پدرش به آنها داده بود، همه را قطع كرد.
و ننگين ترين سياهكارى او، به راه افكندن فاجعه جانگداز فخ بود.
فاجعه فخ
حسين بن على از علويان مدينه، چون از حكومت عباسيان و ستم بسيار ايشان به ستوه آمد; به رضايت امام موسى كاظم(عليه السلام)[9] عليه هادى قيام كرد و با گروهى حدود سيصد نفر از مدينه به سوى مكه به راه افتاد.
سپاهيان هادى در محلى به نام فخ، او را محاصره و او و سپاهيانش را شهيد كردند و همانند فاجعه اى كه در كربلا رخ داد; در مورد اينان نيز پيش آمد.
سر همه شهدا را بريدند و به مدينه آوردند و در مجلسى كه گروهى از فرزندان امام على(عليه السلام) و از جمله حضرت امام كاظم(عليه السلام)حضور داشتند; سرها را به تماشا گذارند. هيچ كس هيچ نگفت جز امام كاظم(عليه السلام) كه چون سر حسين بن على رهبر قيام فخ را ديدند فرمودند: «اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ، مَضى وَاللّهِ مُسْلِماً صالِحاً صَوّاماً قَوّاماً آمِراً بِالْمَعْرُوفِ وَناهياً عَنِ الْمُنْكَرِ ما كانَ فى اَهْلِ بَيْتِه مِثْلِهِ; از خداونديم و بسوى او بازمى گرديم; سوگند به خدا كه به شهادت رسيد در حالى كه مسلمان و درستكار بود و بسيار روزه مى گرفت و بسيار شب زنده دار بود و امر به معروف و نهى از منكر مى كرد; در خاندان وى، چون او وجود نداشت».[10]
* * *