متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

على بن يقطين متوجه نشد كه چرا حضرت آن لباس را پس داده اند، ولى آن را نگهداشت. چند روزى گذشت، على بن يقطين از غلامى كه محرم او بود برآشفته شد و او را بيرون كرد. غلام كه از علاقه على بن يقطين به امام كاظم، و فرستادن اموال براى او اطلاع داشت پيش هارون رفت و آنچه مى دانست گفت. هارون خشمگين شد و گفت: «رسيدگى مى كنم، اگر اينطور كه تو مى گويى، همانگونه باشد; او را خواهم كشت». و همان لحظه على بن يقطين را احضار كرد و پرسيد: «آن جبه را كه به تو دادم چه كردى؟».

گفت: «آن را معطر كرده در جاى مخصوصى حفظ كرده ام».

ـ هم اكنون آن را بياور!

على بن يقطين يكى از خدمتكارهاى خود را فرستاد; لباس را آورد و جلو هارون گذاشت. هارون كه لباس را ديد آرام شد و به على بن يقطين گفت: «لباس را به جاى خود برگردان و خودت هم به سلامت بازگرد، پس از اين سعايت هيچ كس را در مورد تو نمى پذيرم». و دستور داد آن غلام را هزار ضربه شلاق بزنند. و او هنوز پانصد ضربه شلاق بيشتر نخورده بود كه جان سپرد.[74]

* * *

على بن يقطين به سال 182 هجرى قمرى، زمانى كه حضرت موسى بن جعفر در زندان بود درگذشت.[75]

وى كتاب هايى داشته است كه نام برخى از آنها را شيخ مفيد و شيخ صدوق ياد كرده اند.[76]

 

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی