متن کتاب های موسسه در راه حق (آزمایشی)

در این قسمت که به صورت آزمایشی راه اندازی شده متن کتاب های موسسه جهت مطالعه آنلاین مخاطبان گرامی قرار داده می شود.

شما میتوانید از لیست پایین متن تعدادی از کتاب ها را مطالعه فرمایید.

* مردى از اولاد خليفه دوم در مدينه مى زيست كه امام را آزار مى داد و گاهى كه امام را مى ديد به او توهين مى كرد. برخى از ياران امام، پيشنهاد مى كردند كه او را از ميان بردارند. امام شديداً ايشان را از اين كار باز مى داشت.

يك روز امام جاى او را كه در مزرعه اى بيرون مدينه بود، پرسيدند. به چارپايى سوار شدند و به آنجا رفتند و او را در مزرعه يافتند و همچنان سواره وارد مزرعه شدند. او فرياد زد كه زراعت مرا پايمال نكن! حضرت اعتنايى به گفته او نكردند; همچنان سواره نزد او رفتند.[43] چون كنار او رسيدند، از چارپا پياده شدند و با گشاده رويى و بزرگوارى از او پرسيدند: «چقدر براى اين مزرعه خرج كرده اى؟»

گفت: «صد دينار».

امام فرمود: «چقدر اميد سود دارى؟».

گفت: «غيب نمى دانم».

امام فرمود: «گفتم چقدر اميدوار هستى؟»

گفت: «اميد دويست دينار سود دارم».

حضرت سيصد دينار به او هديه دادند و فرمودند: «زراعت هم از آن خودت; خداوند به تو آنچه به آن اميد دارى خواهد رسانيد».

آن شخص برخاست و سر آن گرامى را بوسيد و از او خواست كه از گناهان و جسارت هاى وى در گذرد.

اشتراک نشریات رایگان

سامانه پاسخگویی